پدیدآورنده:زهرا قدیانى چندى پیش، وسط صحبت با یک دوست اینترنتى از کشور بلژیک، صحبت به موسیقى کشیده شد. او پرسید: جوانهاى ایرانى، کدام یک از موسیقىهاى غربى را گوش مىکنند؟ شروع کردم به جواب دادن. هنوز اسم اولین نفر را نبرده بودم که قیافه بهتزده دوستم، من را از ادامه پاسخ باز داشت. وقتى نگاه تحقیرآمیز دوستم را روى مانیتور دیدم، از خودم بدم آمد که چرا وجهه هموطنانم را این گونه جلوى یک اجنبى خراب کردم. در ادامه، دوستم توضیح داد که چقدر آدمهایى مثل آنهایى که من نام بردم، در غرب، بىارزشند. این جا مىخواهم صحبتهاى دوستم را با یک مقایسه، براى شما بازگو کنم. فرض کنید «شعبون بىمخ»، یک گوشه از تهران دهه هشتاد، کنسرت بدهد و شما یک روز از زبان یکى از افراد متعلق به قوم بربر جنگلهاى آفریقاى جنوبى، طى یک گفتوگوى اینترنتى، بشنوید که کلى از جنگلهاى آفریقا، طرفدار کنسرتهاى شعبون بىمخ بودهاند. حالا شما مىخواهید به دوست بربرى خود بفهمانید که بابا! شعبون بىمخ، آدم بىمخى است! تا کى اجازه مىدهیم با تبلیغات، ما را مثل جوجه ماشینىهاى یک روزه، رنگ کنند؟ کى مىخواهیم باور کنیم که آن چه شبکههاى ماهوارهاى، به خوردمان مىدهند، چیزى جز مشتى خزعبل نیست؟ چرا کریس دى برگ، خولیو و امثال آنها که جوانهاى غربى، حتى نامشان را هم نمىبرند، در میان جوانان ایرانى، این همه طرفدار دارند؟ در شبکههاى ماهوارهاى، چیزى جز گروههاى مبتذل و بىارزش وست لایف، بک استریت بویز، بلو و اشخاص بىهویتى همچون ویل یانگ، انریکه، لوپز، جاستین تمبرینگ و... را نخواهید یافت. اگر موسیقى این افراد، ارزش داشت، مطمئن باشید این همه ارزان، زیر دست و پاى من و شما نریخته بودند. هرگز تصور نکنید موسیقىاى که یک شهروند غربى، باید به ازاى آن، دلار و یورو خرج کند، مجانى به ما مىدهند؛ مگر نه این است که کالاهاى خوب غربى، به چند برابر قیمت، در شرق فروخته مىشوند؟ سایت روزنامه معتبر میرور انگلستان، ده آلبوم بىارزش سال را توسط خوانندگان و منتقدان مجله، انتخاب کرد. در این بین، مىتوانید نام آلبوم «سنت انگر» گروه متالیکا و آلبومى از «بریتنى اسپرز» را بیابید. این نامها را مىتوان در سایتهاى مجلات دیگر، از جمله مجلات تخصصى متال نیز یافت؛ کاپیتان پیف هارت (پدر موسیقى نوین جهان)، باب دیلن، گونگ، ماگما و...، این نامها را به خاطر بسپارید؛ چون هیچ گاه، آنها را در ماهواره نخواهید دید؛ اما تا دلتان بخواهد، پاپ و متال رگه قلابى و رپ هیپ هاپ و تریپ هاپ، از بدترین نوعش و این مگسهاى پر سر و صداى دى جى (DJ)- که مثل قارچ از هر جا روییدهاند - را برایتان پخش مىکنند؛ مصداقهاى انکرالاصوات در قرن حاضر. ما دیگر کلاغ همسایه را هم طاووس مىبینیم. وقتى هدف از ارائه موسیقى غربى، گسترش ابتذال و فساد باشد، نه شناساندن هنر، دیگر کسى به فکر ارتقاى سلیقه ما نخواهد بود. چه اهمیتى دارد که ما نامى از موسیقى باارزش جاماییکا، کوبا و کشورهایى از این دست نشنیدهایم؟ بگذار ما مزخرف گوش کنیم؛ بگذار ما خیال کنیم اشعار گروههاى اجق وجق متال، انسانى و جوانمردانهاند. آیا مىدانید اعضاى گروه متالیکا، در چه ماشینهایى مىنشینند و در چه خانههایى زندگى مىکنند؟ آیا مىدانید «مارمین منس»، منتقدى شکستخورده بود که از عرصه گزارشگرى موسیقى، به روى صحنه راه یافت و سواد موسیقى او از صاحب انکرالاصوات هم کمتر است؟ آیا مىدانید طرفداران گروه «پینک فلوید» - که فکر مىکنیم بهترین گروه مبارز جهانند - باید براى ده دقیقه دیدن آنها، دویست دلار پول بپردازند؟ باور کنید هیچ گروه مبارزى، دلش براى من و شما نسوخته است. بورژواهاى بىدرد، هیچ گاه حنجرهشان را براى فریاد کردن دردها، پاره نمىکنند؛ باور کنید آنها اصلاً ما را نمىبینند و نمىدانند کجاى زمین ساکنیم و یا حتى نمىدانند ما وجود داریم. اگر متال گوش مىکنیم، به ریشههاى آن توجه کنیم و از گروههایى که فرق گیتار و ابزار لحافدوزى را نمى دانند، دفاع نکنیم و به خیل عظیم رهروان این جاده عظیم تبلیغاتى، نپیوندیم. تا کى مىخواهیم اهالى مغرب زمین را به خاطر علایق جهان سومى خود، به تعجب و تأسف واداریم؟ تا کى مىخواهیم براى آواز دهل از دور، به به و چه چه کنیم؟ آیا هنوز دلتان را به جمعیت حاضر در کنسرتها خوش کردهاید؟ در این صورت، توصیه مىکنم سفرنامه جیمى را حتماً بخوانید. جیمى، جوان 19 ساله انگلیسى است که به تازگى از ایران دیدن کرده است. سفرنامه جیمى، در آرشیو سایت bbc موجود است. جیمى از ایران و مردم ایران، خیلى ساده مىگوید. از مهربانىهاى ایرانىها و مسائلى از زیر پوست شهرهاى ایران که گاه، بسیار دردناک هستند. از این میان، جیمى از سلیقه موسیقى و سینمایى ایرانىها نیز مىگوید. روزى جیمى در ایران، میهمان یک خانواده به ظاهر متجدد مىشود. این خانواده، از او مىپرسند که دوست دارد چه نوع موسیقىاى گوش دهد؟ مدرن تاکینگ، کریس دى برگ یا...؟ جیمى به آنها مىگوید که گروهى به نام مدرن تاکینگ را نمىشناسد!! جالب اینجاست که خانواده ایرانى، براى جوان انگلیسى توضیح مىدهند کهModern Talking ، معروفترین گروه دنیاست. توجه کنید؛ جوان جهانگرد انگلیسى، معروفترین گروه موسیقى جهان را که اتفاقاً انگلیسى زبان هم هست را نمىشناسد و خانواده ایرانى، این گروه را به او معرفى مىکند. خانواده ایرانى، براى جیمى توضیح مىدهد که اشعار این گروه، به اشعار حافظ نزدیک است. البته جیمى بعداً ذکر مىکند که وقتى حافظ را مىخواند، متوجه مىشود که اشعار مدرن تاکینگ، هیچ ربطى به شعر حافظ ندارد. |
|
.:::::::: بسم الله الرحمن الرحیم ::::::::. |
٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭ سلام ٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭ |
هر «طلبه» از بدو ورود به خیمهگاه آقا امام زمان (ع) خود را سرباز آن حضرت و حوزه را پایگاهی میداند که فرماندهش جان عالم و هستی است . درس و بحث را به عشق و یاد او میخواند و هر روز نان و نمک او را میخورد . این سربازی زمانی حالت رسمی به خود میگیرد که طلبه ملبس به لباس شریف روحانیتشود . لباس پیامبر اکرم (ص)، لباس امام (ع) و امام صادق (ع) و امام باقر (ع) و لباس آقا امام زمان (عج) . «ملبس شدن به لباس فاخر روحانیت آن هم در سن بیستسالگی» قبول این همه توفیق برایم سخت و سنگین است . صدای دلانگیز پدرم در حین گذاشتن «عمامه» به سرم بلند میشود: «به نام نامی فاطمه زهرا (س) و با کسب اجازه از محضر آقا امام زمان (عج) فرزندم احمد را به لباس روحانیت ملبس میکنم .» غرور آمیخته به شرمندگی تنم را میلرزاند و در قالب دانههای اشک گونههایم را نوازش میدهد . با اینکه در خود این لیاقت را نمیبینم ولی جرات مییابم تا از بیبیفاطمه (س) بخواهم این ناچیز را به فرزندش «مهدی» سفارش کند . در عالم فکر و معنا با ائمه معصومین (ع) عهد میبندم که در خدمت اسلام و قرآن باشم و مروج والاییها ... و گریه بهترین وسیلهای استبرای امضای این تعهدنامه ...
|
٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭ خدا نگهدار ٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭ |
.::::::::ж الهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم ж::::::::. |
ندگی در عصر غیبت هم برای خودش ادب و رسمی دارد که اگر آن را نشناسی و اصول اولیهاش را ندانی یک وقتبه خودت میآیی و میبینی زندگیات هیچ و پوچ است نه به جایی وصلی و نه توشهای برداشتهای . پس، آماده شو تا ادب زیستن در دوران غیبت را بیاموزی، و مهارتهای زندگی در آن را تجربه کنی . آماده شو تا راه آمدن امام را ماهرانه و آگاهانه گلباران کنی . مهارت در شناخت دینخدا رحمت کند حافظ را، قرنها پیش گفت: جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند اگر آن روز هفتاد و دو ملتبودند که افسانه میسرودند، امروز هفتاد و دو هزار ملت و مذهب و مکتباند که هر یک ادعای حق بودن دارند و تو را به سوی خود میخوانند و تو متحیر میمانی که این همه حق از کجا آمده و نمیفهمی کدامیک راست میگویند و کدام دروغ، مگر آن که تلاش کنی تا به میزانی دستیابی که حجت تو باشد و تو را به تلقی صحیحی از دین برساند تا خطوط اصلی و فرعی را بشناسی، خط و ربطها را تشخیص دهی، تفاوت بدعت و سنت را درک نمایی، مراقب تحریفها باشی، از کجفهمی بپرهیزی، اهل تفسیر به رای نباشی، در برداشتهای سنتی اسیر نشوی و قرائتهای نو فریبت ندهد . باید آگاهی کسب کنی و آگاهانه حرکت کنی . باید مجهز به تفکر و تعقل و تدبر شوی، باید دامان دینشناسان آگاه را رها نکنی، و باید تقوا پیشه کنی که هر که متقی باشد خداوند به او فرقان را عطا میکند . مهارت در آراستگی به عدالتکسی که در وجود خود و در دنیای کوچک درونش نتواند عدالت را به پا کند نمیتواند در دنیای بزرگ بیرونیاش شعار عدالتخواهی بدهد . اگر توانستی قوا و نیروهای خود را در حد تعادل نگه داری، اگر میان شادی و غم، خنده و گریه، عشق و نفرت، محبت و کینه، دوستی و دشمنی حد وسط را شناختی، اگر زیادهروی و کمروی نکردی، اگر به موقع حرف زدی و به موقع خاموش ماندی، اگر هم اهل عبادت بودی و هم مرد کارزار، اگر زیبایی دنیا و عزت آخرت را یکجا خواستی، اگر توانستی علم و عرفان را با هم جمع کنی، اگر مرزها را شناختی، اگر نقش اجتماعیات را در برابر پدر و مادر، همسر و فرزند، خویش و همسایه، دوست و رفیق، رئیس و ارباب رجوع، خوب ایفا کردی، اگر به خودت، به دیگران و به خدا ظلم نکردی، اگر حق را پایمال نکردی و حق خودت، حق دیگران و حق خدا را ادا کردی، آن وقت تو به عدالت رسیدهای و کسی که به عدالت آراسته شود و ماهرانه عدالت ورزد، راه را برای جهانی شدن عدل و ظهور منجی عالم هموار کرده است . مهارت در دشمنشناسیسادهانگاری است که فکر کنی اگر آهسته بروی و آهسته بیایی کسی به تو کاری ندارد . دهها چشم یکسره تو را میپایند تا از یک لحظه غفلتت استفاده کنند و اگر بیخیال آنها شوی آنچنان تو را فریب میدهند که نفهمی چه بر سرت آمده است . حواستباشد، در عصر غیبت، دشمنان داخلی و خارجی هزار جور کلک و حقه سوار میکنند تا سرمایههای مادی و معنوی تو را بگیرند و اگر در تدبیر از آنها کم بیاوری و یا در مقابلشان کوتاه بیایی، همه چیزت را باختهای . باید دشمن را شناخت و متوجه او بود و اگر لازم شد - که میشود - در برابر توطئههایش ایستاد و مقاومت کرد . دشمن، گاهی جسورانه پیش میآید، گاهی با احتیاط، گاهی رودررو میایستد، گاهی پشتسر، گاهی لباس سیاست تن میکند، گاه فرهنگ و ادب و هنر . گاهی با شمشیر میجنگد، گاهی با قلم . دشمن فیلم میسازد، کتاب مینویسد، دلسوزی میکند، همدردی مینماید و تا دلتبخواهد ادعا دارد برای همه چیز . دشمن گاهی در دل و درون تو خانه میکند و میشود نفس اماره، گاهی از تو فرسنگها فاصله دارد و میشود شیطان بزرگ . به هر حال باید او را شناخت و با همه توان با او مبارزه کرد . مهارت در صبر و پایدارییا به درستی راهی که انتخاب کردهای یقین داری یا نداری؟ اگر یقین داری، تردید و دودلی چرا؟ چرا شک میکنی در رفتن؟ و چرا سرزنشهای دیگران تو را سست میکند؟ همیشه عدهای هستند که از تو ایراد میگیرند، انتقاد میکنند، سرزنشت میکنند ولی قرار نیست ایرادها و انتقادها و سرزنشها، تو را از مسیر حقی که میروی باز دارد که اگر اینطور باشد تو هرگز به مقصدی که خودت انتخاب کردهای، به هدفی که برای رسیدن به آن میخواهی تلاش کنی، نمیتوانی برسی . به خودت اعتماد کن و از آنچه که به تو میگویند هراسی نداشته باش . نمیگویم بیتوجه باش لابلای این انتقادها و سرزنشها گاهی حرفهای حسابی هم میشود پیدا کرد، حتی خداوند هم میفرماید: «همه حرفها را بشنوید و از بهترین آنها نمپیروی کنید» . اما یادت باشد اگر امروز، در عصر غیبت، از سرزنش دیگران بترسی و با هر حرفی جهتحرکتت را عوض کنی، فردا، در عصر ظهور، حجتی برای ارائه به امام خود نداری، که او حاضر و ناظر بر عمل و نیت توست . پس صبور و پایدار بمان! دلا در عاشقی ثابتقدم باش که در این ره نباشد کار بیاجر
|