نمیدانم چه باید کرد، فقط میدانم زندگی در این دنیا بسیار سخت میباشد. واقعاً جایی برای خودم نمییابم هر موقع آماده میشوم چند کلمهای بنویسم، آنقدر حرف دارم که نمیدانم کدام را بنویسم، از درد دنیا، از دوری شهدا، از سختی زندگی دنیایی، از درد دست خالی بودن برای فردای آن دنیا، هزاران هزار حرف دیگر، که در یک کلام، اگر نبود امید به حضرت حق، واقعاً چه باید میکردیم. اگر سخت است، خدا را داریم اگر در سپاه هستیم، خدا را داریم اگر درد دوری از شهدای عزیز را داریم، خدا داریم. ای خدای شهدا، ای خدای حسین، ای خدای فاطمة زهرا(س)، بندگی خود را عطا بفرما و در راه خودت شهیدم کن، ای خدا یا رب العالمین.
راستی چه بگویم، سینهام از دوری دوستان سفر کرده از درد دیگر
تحمل ندارد. خداوندا تو کمک کن. چه کنم فقط و فقط به امید و لطف حضرت تو امیدوار
هستم. خداوندا خود میدانم بد بودم و چه کردم که از کاروان دوستان شهیدم عقب
ماندهام و دوران سخت را باید تحمل کنم. ای خدای کریم، ای خدای عزیز و ای رحیم و
کریم، تو کمک کن به جمع دوستان شهیدم بپیوندم.
گرچه بدم ولی خدا تو رحم کن و
کمک کن. بدی مرا میبینی، دوست دارم بنده باشم، بندگیام را ببین. ای خدای بزرگ، رب
من، اگر بدم و اگر خطا میکنم، از روی سرکشی نیست. بلکه از روی نادانی میباشد.
خداوندا من بسیار در سختی هستم، چون هر چه فکر میکنم، میبینم چه چیز خوب و چه
رحمت بزرگی از دست دادم. ولی خدای کریم، باز امید به لطف و بزرگی تو دارم. خداوندا
تو توانایی. ای حضرت حق، خودت دستم را بگیر، نجاتم بده از دوری شهدا، کار خوب
نکردن، بندة خوب نبود،... دیگر...
حضرت حق، امید تو اگر نبود پس چه؟ آیا من
هم در آن صف بودم. ولی چه روزهای خوشی بود وقتی به عکس نگاه میکنم. از درد سختی که
تمام وجودم را میگیرد دیگر تحمل دیدن را ندارم. دوران لطف بیمنتهای حضرت حق، وای
من بودم نفهمیدم، وای من هستم که باید سختی دوران را طی کنم. الله اکبر خداوندا
خودت کمک کن خداوندا تو را به خون شهدای عزیز و همة بندگان خوبت قسم میدهم، شهادت
را در همین دوران نصیب بفرمایید و توفیقام بده هر چه زودتر به دوستان شهیدم برسم،
انشاء الله تعالی.
منزل ظهر جمعه 6/4/82
برای شادی روحش صلــــــــــوات
*منبع:ahmad-kazemi.blogfa.com
یک قرآن دست نویس خودش داشت. ده سال و چهارده ماه و سه روز ، وقت صرف نوشتنش کرده بود. میگفت با پایان تحریر کتاب خدا، من هم به آرزوی خودم که شهادت در راه اوست خواهم رسید. توی قرآن دست نویسش نوشته بود: اگر میخواهی با خدا حرف بزنی نماز بخوان و اگر میخواهی خدا با تو حرف بزند قرآن بخوان و اگر می خواهی ارتباط دو طرفه و همزمان باشد، قرآن بنویس. یک ماه بعد از تمام شدن نوشتن قرآن، طبق پیشبینی خودش جام شیرین شهادت را سر کشید و به آرزوی دیرین خود نائل شد.
برای شادی روحش صلــــــــــوات
ای دل غلام شاه جهان باش و شاه باش
پیوسته در حمایت لطف اله باش
از خارجی هزار به یک جو نمی خرند
گو، کوه تا به کوه منافق سپاه باش
چون احمدم شفیع بود روز رستخیز
گو این تن بلاکش من پرگناه باش
آن را که دوستی علی نیست کافر است
گو زاهد زمانه و گو شیخ راه باش
امروز زنده ام به ولای تو یا علی
فردا به روح پاک امامان گواه باش
قبر امام هشتم و سلطان دین رضا
از جان ببوس و بر در آن بارگاه باش
دستت نمی رسد که بچینی گلی زشاخ
باری به پای گلبن ایشان گیاه باش
مرد خدا شناس که تقوی طلب کند
خواهی سپید جامه و خواهی سیاه باش
حافظ طریق بندگی شاه پیشه کن
وانگاه در طریق چو مردان راه باش