.:::::::: بسم الله الرحمن الرحیم ::::::::.

٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭ سلام ٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭

شـناخت هـر چیزى از دو طریق میسر است: اول از طریق شناخت اضداد آن از بـاب((تعرف الاشـیا بـاضدادها)) کـه ایـن نوع شناخت را در اصطلاح شناخت جدلى مى نامند.
دوم شـناخت از طـریق علل و اسباب و ریشه هاى آن و این نوع شناخت رااصـطلاحات شـناخت برهانى مى گویند که بوعلى سینا این نوع شناخت را بهترین نوع شناختها و شناخت تام معرفى کرده است چنان که گفت:و الـعلم التام فى باب التصدیق ان یعلم الشى باسبابه و در اصطلاح فلاسفه رأج است که : ذوات الاسباب لاتعرف الا باسبابها.
از آنـجا کـه هر حادثه و پدیده اى داراى علل و عواملى است که در پـیدایش آن نقش مستقیم یا غیر مستقیم داشته و انقلاب اسلامى ایران نـیز از ایـن قانون مستثنى نیست اگر بخواهیم شناخت کامل و آگاهى صـحیحى از آن داشـته باشیم باید علل و عواملآن را که در پیدایش آن نـقش داشـته اند بـشناسیم زیـرا بـدون شناخت ریشه ها شناخت اصل انـقلاب میسر نخواهد بود لذا ما در این درس در صدد آنیم تا آنجا کـه فـرصت اجازه دهد در اطراف علل و ریشه ها آن بحث و بررسى کنیم هـر چـند که علل وعوامل انقلاب بسیار بوده و ما را در این مختصر فـرصت بـررسى هـمه آنـها نـیست لذابه برخى از آنها که از اهمیت بـیشترى بـرخوردار بـوده و دخـالت مـستقیم ترى درپـیدایش انـقلاب داشته اند مى پردازیم.
قبل از شروع در بحث تذکر دو نکته لازم است:
1 - از آنجا که این مباحث و مطالب براى تدریس در دانشکده تنظیم گـردیده است باتوجه به وقت اندک و محدود بودن ساعات درسى در یک تـرم امـکان بـررسى گسترده و همه جانبه علل و عوامل انقلاب اسلامى میسر نیست لذا به بخشى ازعلل آن هم بصورت اختصار پرداخته خواهد شد.
2 - عـللى کـه مورد بررسى قرار مى گیرند این چنین نیست که همگان در یـک سـطح بوده و داراى نقش مساوى باشند بلکه بعضیها نقش عمده را ایـفا کرده و بعضى دیگر در آن حد از نقش و اثر نیستند و مردم جـامعه ما نیز به همه آن علل یکسان معتقد نبوده و بلکه ممکن است عـلتى بـراى عـده اى از آنچنان نقشى برخوردار بوده که موجب طغیان آنـان مى شده ولى در نظر دیگرى چنان نبوده باشد ولى در مجموع این عـلل و عوامل زمینه پیدایش این انقلاب را فراهم نموده و مردم را علیه نظام حاکم شورانده است اینک بیان آن علل :
1 - مذهب
در ایـران از اوأل قـرن اخـیر ایدئولوژى و مکاتب گوناگون مطرح شـده و مـردم رابـسوى خود فرا مى خواندند و آنها عبارت بودند از ((نـاسیونالیسم)) تـحفه غـرب , و((مارکسیسم - لنینیسم)) ارمغان شـرق و ((اسـلام)) کـه از قـبل در ایـن سـرزمین وجودداشته است و مـبلغین هـر کـدام سـعى داشـته اند کـه با نشان دادن جامعه کمال مطلوب پیروان بیشترى را به خود جلب نمایند.
امـا آن دو مـکتب هر چند که در ابتدا طرفدارانى پیدا کرده و با شـعارهاى پـر آب ورنگشان عده اى را در اطراف خود جمع کرده و حتى احزاب و گروههأى نیز تشکیل داده و تحت عنوان رهأى بشر از سلطه استعمارگران فعالیتهأى نیز داشته اند اما دراثر بروز جریانهایى در جهان چهره دروغین تبلیغات سیاسى آن دو آشکار گشته وامیدى که طـبقات روشـنفکر بـه آنـها بـسته بـودند تبدیل به یاس شده و از آن ایدئولوژیها و مکتبها سر خورده و بیزار شدند ولى اسلام همچنان بـه خـاطر حقانیت و صداقت خود جاذبه خود را حفظ کرده و به زندگى خـود ادامـه مـى دهد و مـردم فهمیدند که تنها راه نجات و تنها ره رهـأى از یـوغ استبداد و استعمار همانا راه اسلام راستین است نه راه شـرق و غـرب زیـرا هـمه جنایتها و اسارتها براى جوامع بشرى درجهان کنونى از صاحبان همین مکاتب شرقى و غربى است آنگاه آنان چـگونه مى توانند مکتبى در جهان ارأه دهند که مایه نجات و وسیله رهـأى از زیر سلطه آنان باشد لذا امام خمینى((ره)) در 28 جمادى الـثانى سـال 1392 هـجرى قمرى در بخشى از پیام خود به دانشجویان مـسلمان مـقیم آمریکا و کانادا چنین فرمود: (...اگر دول اسلامى و مـلل مـسلمان بـه جـاى تـکیه بـه بـلوک شرق و غرب به اسلام تکیه مى کردندو تعالیم نورانى و رهأى بخش قرآن کریم را نصب عین قرار داده و بـکار مـى بستندامروز اسـیر تجاوزکاران صهیونیزم و مرعوب فانتوم آمریکا و مقهور سیاست سازشکارانه و نیرنگ بازیهاى شیطانى شـوروى واقع نمى شدند... تا روزى که ملت اسلام پایبند این مکتبهاى اسـتعمارى مـى باشد و یا قوانین الهى را با آن مقایسه مى کند و در کـنار هـم قـرار مـى دهد روى آسـایش و آزادى نـخواهد دیـد و این مـکتبهأى که از چـپ و راسـت بـه مـلت اسلام عرضه مى شود فقط براى گـمراهى و انـحراف آنـان است و مى خواهند مسلمانان را براى همیشه خوار و ذلیل و عقب مانده و اسیرنگهدارند و از تعالیم رهأى بخش قرآن دور سازند.
حـاصل آنـکه نـاسیونالیسم و مـارکسیسم بـخاطر مـاهیت الحادىشان نـتوانتسند دراعماق دلها نفوذ کنند و نتوانستند حمایت توده ملت را به خود جلب نمایند و هرچند که در ابتدا طرفدارانى پیدا کرده ولى به مرور زمان یکى پس از دیگرىطرفدارانشان را از دست داده و خلاصه نتوانستند در این مملکت اسلامى دوام بیاورند.
امـا اسـلام بـعنوان یـک مذهب و مکتب الهى از دیر زمان در اعماق دلهاى اقشاروسیعى از مردم جامعه ما نفوذ کرده و مردم را به خود جـلب نـموده بـود اسلام بعنوان یک مذهب حاکم در همه جا (از شهرها گـرفته تا دورترین نقاط مملکت) و در همه اقشار (از غنى و فقیر, کـارگر و کـشاورز, دانـشجو و روشنفکر , مردان و زنان) حضورفعال خود را حفظ نموده و در همه شئون زندگى این ملت حاکمیت داشت لذا بـاهمه تبلیغات مسموم و گسترده اى که علیه اسلام از ناحیه دشمنان آن مـى شد و بـاهمه سـمپاشیها که مى شد (که مى گفتند اسلام قادر به اداره اجـتماع کنونى نیست وقدرت رهأى بخشى از سلطه استعمار را نـدارد و ...) بالاخره اسلام قدرت خود رانشان داده و کاخ ستمشاهى را درهم فرو ریخته و دست اجانب را از این مملکت کوتاه نموده است و بـه شــرق و غــرب نـشان داد کـه تـنها مـکتبى کـه در بـرابر تـجاوزاتآنان ایستاده و مردم را از زیر سلطه آنان خارج مى نماید اسـلام اسـت و به مسلمین نیزفهماند تنها مکتب رهأى بخش اسلام است نـه مـکاتب شـرق و غـرب پـس براىرهأى خود به اسلام و قرآن تمسک نمأید نه به مکاتب دیگر.
2 - اسلام زدأى نظام حاکم
جـهان غـرب در جـنگهاى صلیبى (که از قرن 11 تا 13 میلادى به طول انجامید) به قدرت و عظمت اسلام پى برده و فهمید تنها قدرتى که در برابرش استقامت کرده وقد خم نمى کند اسلام است لذا در صدد برآمده بهر طریق ممکن اسلام را از صحنه روزگار محو نموده و یا اگر نامى از اسـلام باقى مانده از محتوى تهى باشد و دید این نقشه با جنگ و لشکرکشى قابل پیاده شدن نیست زیرا مردم مسلمان در اثر جنگ به هم پـیوسته از اسـتحکام بـیشترى بـرخوردار مى شوند لذا در صدد نقشه دیـگرىبرآمده و آن این بود که : از طریق عوامل نفوذى که از خود مـمالک اسلامى انتخاب مى شوند و به قدرت مى رسند باید از درون اسلام زدأى نمود و آن را از درون پوساند و براى اجراى چنین نقشه اى در کـشورهاى اسـلامى مـهره ها انـتخاب کرده ونوکرهاى کر و کور و چشم بـسته بـه قـدرت رسـاند لـذا افـرادى هـمانند رضاخان درایران و اتـاتورک در ترکیه و آل سعود در حجاز و نوکرهاى امثال اینها را در کـشـورهاىاسلامى دیـگر بـه قـدرت رسـانده در صـدد مـحو اسـلام بـرآمده اند البته این نقشه از قبل یعنى پس از جنگهاى صلیبى بوده ولى در قرن اخیر از شدت بیشترى برخوردارشد.
عـلماى اسـلام و پـیشوایان دینى به این مسئله پى برده و در مقام بـیدارى مـسلمین برآمده و با استعمار در همه جوانب آن به مبارزه برخاسته اند که ما در درس سوم به گوشه اى از آنها اشاره کرده ایم.
سـید جـمال الدین اسدآبادى در یک قرن قبل چنین مى گفت: مسلمانها بـاید بـدانندکه انـگلیس قصد براندازى اسلام را داشته و مى خواهد مـسلمانان را در هـر جاى کره زمین نابود سازد هر چند که این کار شدنى نیست.
نـخست وزیـر انـگلستان ((گلادستون)) در سال 1887 میلادى در برابر نمایندگان کشورخود نطق مهیجى ایراد کرده و در ضمن آن یادآور شد که : تا زمانى که قرآن خوانده مى شود و کعبه طواف و نام محمد صلى الـله عـلیه و آلـه و سـلم در بـالاى مـا ذنه هابعظمت برده مى شود مـسیحیت در خـطر بزرگ قرار دارد پس بر شما باد که قرآن راتحریف کـرده و کعبه را تخریب نموده و نام محمد صلى الله علیه و آله و سلم را ازبالاى ما ذنه ها محو نمأید.
هـمانگونه که از عملکرد آنان پیداست تمام هم آنان محو و نابودى اسـلام وبرگرداندن ملت اسلامى به دوران جاهلیت است تا بتوانند به درسـتى و راحـتى آنـان را بـه زیـر سـلطه خود درآورند البته این کارشان هیچگاه بى پاسخ نمانده است.
در پـنجاه سال اخیر مبارزه با اسلام و مسلمین و سلب حقوق و بردن امـوال و مـنافعآنان در ترکیه و ایران صورت جدىترى به خود گرفت الـبته در ایران تا 25 سال -تقریبا - کارگردان اصلى این مبارزه انگلیس بوده و در 25 سال اخیر آمریکا.
مـسلمانان ایـران در ایـن دوره پـنجاه سـاله در میان اشک و خون روزگار گذراندندمقدسات اسلام همواره هتک شده و حرمت اسلام همواره فراموش گشت علماىاسلام زندانى تبعید یا شهید شدند وعاظ و طلاب به زنـدانها و شـکنجه گاهها افـتادندمجالس عـزادارى حـسین بـن عـلى عـلیه السلام ممنوع گشته و لباس روحانیت قدغن گردید و مدارس اسلامى بسته و چادر که یک نوع حجاب و پوشش اسلامى است ازسر زنان مسلمان برداشته شد و ... 

                            

٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭ خدا نگهدار ٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭

.::::::::ж الهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم ж::::::::.

 

دسته ها : فجر انقلاب
سه شنبه اول 11 1387

.:::::::: بسم الله الرحمن الرحیم ::::::::.

٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭ سلام ٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭

روزهمان روز است، ماه همان ماه و آسمان همان آسمان، آدم‌ها همان آدم‌ها هستند فقط بعضی‌ها قد کشیده‌اند، موی بعضی‌ها سفید شده، بعضی‌ها هم دیگر نیستند و بعضی هم تازه چشم باز کرده‌اند.
آسمان همان آسمان است، رنگش تغییر نکرده فقط شاید به خاطر سردی هوا، کمی ابری باشد، صدای هواپیما همان صداست، امروز هم قلب‌ها تند تند می‌زند، نفس‌ها در سینه حبس شده و صداها می‌لرزد،مثل روزی که صاحب آن قدم‌های استوار پا بر پلکان آن هواپیمای تاریخی گذاشت.
قصه اشک و لبخند همان قصه قدیمی است همان قدر که آدم‌ها شور دیدار داشتند و او آرامش الهی، همان قدر که آدم‌ها برایش اشک شوق ریختند او برایشان خون دل خورده بود و همان قدر که آدم‌ها مسیر حرکتش را گلباران کردند او برای مسیر زندگیشان "گل آزادی" آورده بود.
جایگاه همان جایگاه است، با اینکه امروز جای او خالی است، طنین بانگ آزاد مردی‌اش هنوز گوش تاریخ را می‌نوازد، وقتی گفت: "من دولت تعیین می‌کنم" با ضربت انگشتش همه دولت‌هایی که می‌خواستند او و مردمش نباشند را سر جای خود نشاند.
مردم همان مردمند، هنوز هم مثل آن روزها وقتی او را می‌بینند محو کلام و چهره نورانیش می‌شوند و مثل آن روز که در حمایت از کلامش "الله اکبر" را متولد کردند تا نامش را می‌شنوند برایش صلوات می‌فرستند.
مردم همان مردمند، مثل او که بعد از ‪ ۱۵‬سال دوری از وطن اولین کلامش با پدران، مادران، همسران و فرزندان کسانی بود که برای وطن خون داده و شهید شدند مردم هم به تبعیت از او هر سال در این روزاول از همه به یاد کسانی می‌افتند که جایی آرام گرفته‌اند که بالای سرشان پرچم وطن تاب می‌خورد.
مردم همان مردمند، حتی آنها که آن روزها نبودند امروز پای صحنه‌های انقلابش می‌نشینند و با شور و شوق راهپیمایی هم سن و سال‌های آن موقع خود را که فریاد می‌زدند "مرگ بر شاه" تماشا و زیر لب سرود " خمینی‌ای امام" را زمزمه می‌کنند.
خدا همان خداست، وعده‌هایش تغییر نمی‌کند حتی اگر بیش از هزار سال پیش وعده داده باشد، وقتی گفته "جاء الحق" حتما "زهق الباطل" را دیده، چون "ان الباطل" همیشه "کان زهوقا" است، وقتی گفته " اذا جاء نصرالله والفتح" حتما "والفجر و لیال عشر" را پیش‌بینی کرده است.
آن مرد تاریخی دیگر نیست، ولی خدایش و وعده‌هایش هنوز است هنوز هر سال خدا در بهمن ماه به عهدش وفا می‌کند و هنوز مردم بهمن هر سال یاد آن مردی هستند که از آسمان آمد.

                 

٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭ خدا نگهدار ٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭

.::::::::ж الهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم ж::::::::.

 

دسته ها : فجر انقلاب
سه شنبه اول 11 1387

.:::::::: بسم الله الرحمن الرحیم ::::::::.

٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭ سلام ٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭

  عظمت مقام عباس 2
شب هفتم محرم


(( بسم الله الرحمن الرحیم ))

به فرموده پیغمبر(ص) ، انسان کامل بعنوان یک مومن حقیقی ، همچون یک آیینه عمل می کند . و انسانهایی که دنبال حق و هدایت و و مسیر رو به کمال هستند ، برای اینکه خود را خوب بشناسند و خوبی ها و بدی ها و شخصیت و افکار و اعمال خود را بسنجند و بشناسند ، بهترین کار این است که خود را در مقابل یک آینه که همه چیز را نشان می دهد قرار بدهند . و از آنجایی که معصومین به عنوان مومن حقیقی ، بهترین آینه موجودند ، انتخاب ایشان بهترین گزینه است و انسان می تواند هر قسمت از وجود مبارک ایشان را که می بیند ، خود را هم تماشا کند و از این طریق به خودشناسی کامل و دقیقی برسد .
زیارت عاشورا جوانب مختلفی دارد . چهره ها و بطن های متفاوتی دارد . عقیده و اعمال و تاریخ و معصوم شناسی و خدا شناسی و
اسلام شناسی و حق شناسی و... را می توان در این دعا یافت .
به عبارتی زیارت عاشورا شناسنامه همان انسان کامل است . و مشخص کننده شخصیت امام معصوم است . تنها زیارتی است که هم اجازه هست از نزدیک خوانده شود و هم از راه دور . یعنی از دور می خوانیم شناسنامه را و از دور هم زیارت میکنیم .
مطابقت این آیینه با شخصیتمان ، ما را به حقیقت خود می رساند . اینکه آیا جزو سلام دادگان هستیم یا لعن شده ها ؟
در تمام جزییات باید تکلیف خود را روشن کنیم . در زندگی دنیا و یا قیامت ( صغری و کبری ) . از گناه و صواب ، صلح وجنگ ، خوب و بد ، شک و یقین ، بهشت و جهنم ، صراط مستقیم و انحراف فکری و... همه اینها در این زیارت موجود است .
سیر در منابع دیگر هم همین نتیجه را برای ما دارد . اما تشخیص حق و باطل در منابع دیگر سخت است . گاهی ممکن است به گروه سومی هم برسیم که ندانیم در کدام جرگه می گنجند . ( البته در نتیجه اعمال گروه سومی به نام اعراف وجود دارند. کسانی که بین بهشت و جهنم قرار دارند تا تکلیفشان روشن گردد و البته جزو رهایی یافتگان خواهند بود ) ولی در زیارت عاشورا دو گروه را محکم بیان می کند :
سلام و لعن ، حق و باطل . گروه سومی وجود ندارد .
پس قرار گرفتن در جلوی این آیینه ، خودسازی سریعی برای ما به همراه دارد .
و این شناخت از خود ، ما را به خودسازی می رساند. چرا که این شناخت , شناخت یقینی است و وقتی به دنبال این مسیر می رویم ، به آباد کردن خرابی های وجودمان مشغول می شویم و یک قدم به جلو گام برمی داریم .
بهترین نمونه برای تمام مسلمانان والگویی از انسان کامل که در مقابل این آیینه قرار گرفته است ، حضرت ابالفضل (ع) است . ایشان مامور شد که این کار را به انجام برساند تا همه ببینند که چگونه می شود در مقابل یک امام قرار بگیریم و رفتار و اعمالی را انجام دهیم تا پیروز شویم و کامل شویم و برگردیم .
در مورد صفات حضرت ابالفضل (ع) بیان شد که حضرت در مقابل آن ظلمت و فسادی که حاکم بود و در بین آن خطهای انحرافی که شباهت زیادی با حق داشت ، یقین کامل کرد و تا آخرین قطره خون خود پای این عقیده ایستاد و پیروز شد و جاودانه باقی ماند .
از مهمترین صفات دیگر که بقیه زوایای شخصیت ایشان را در بر می گیرد ، اطاعت است .
کسی که مطیع لله باشد باید به مقامات بالای معنوی رسیده باشد. تسلیم محض باشد و هیچ انکار و سوالی حتی در ذهن و فکر و نیات خود راه ندهد و فقط عمل کند . چون می داند از جانب خداست و تسلیم خواست اوست . واین شخص قطعا علم دارد و این علم حتما برای او تشخیص می آورد و در غیر این صورت یک پیروی کورکورانه است و ارزش ندارد . چون حق و باطل برای او تفاوتی نمی کند . این آگاهی باید همراه تشخیص باشد . چون بسیاری هستند که این دو را همزمان با هم ندارند . اگر این دو همراهی با هم نداشته باشند، شبیه کامپیوتر ، که مملو از معلومات است ، ولی هیچ برداشتی از آن نمی تواند با استفاده از این علوم و جرقه و نوری را ایجاد کرد.
این موضوع شبیه بصیرت است . ولی با هم متفاوتند . بصیرت ، جزو قوای درونی است ولی تشخیص ، از درونیات خود استفاده می کند برای سنجش یک اتفاق بیرونی است .
خیلی ها اهل اطاعت هستند . اما اطاعت از یک پله بالاتر از خود . بعضی ها هم با دو واسطه یا چند واسطه نهایت امام معصوم و رسول الله . علم هم دارند ولی نه علم کامل و کسی که اطاعت امام را می کند ، علم کمتری دارد . چون بیش از آن نیاز نیست واز امام سوال می کند . بهترین اصحاب ، همه همینگونه بودند. مثال این موضوع ، ابوبصیر از صحابی امام صادق (ع) است که اوج علم و تقوا و عدالت بود و از
کم نظیرهاست. ولی در بسیاری از جاها از امام سوال می کند . نه از جهت انکار بلکه نمی داند و نمی فهمد و آنقدر علم هم ندارد . نیازی هم نیست. چون امام برای او شرح می دهد . یک درجه پایین تر بیاییم . جانشین امام , پایین تر و پایین تر تا به انسانهای معمولی برسیم که هیچ کدام علم ندارند و مرتب با هم درگیر می شوند. ( حضرت امام جمله ای داشتند که وقتی مشکلی بین جناح ها پیش می آمد ، می فرمودند و آن اینکه اگرصد و بیست و چهارهزار پیامبر در یک جا جمع شوند، هرگز با هم اختلاف پیدا نمی کنند . چون اهدافشان یکیست و همه نسبت به آن هدف ، علم دارند . اما اگربین ما اختلافی هست ، شمابدانید یا هدف متفاوت است و یا شناخت و علمتان نسبت به آن هدف مشکل دارد .
مرتبه علمی حضرت ابالفضل (ع) بالاترین مرتبه علمی است . به عبارت اعتقادی و کلامی صاحب «علم لدنی» است . علمی نیست که در مدرسه و مکتب بتوان آموخت . چون اگر ایشان از هرکس دیگری جز امام معصوم درس گرفته باشد، استاد از شاگرد بالاتر است . پس آن استاد چه کسی بوده است ؟ اگر استاد امام معصوم بوده که در واقع بحث بر سر همین است و سوالی پیش نمی آید. علم ایشان علم معصوم و علم الهی است . و غیر از این هم نمی تواند استاد دیگری داشته باشد .
پس ایشان تنها زور و بازو ندارد. بلکه تسلیم خداست .تشخیص هم دارد. علم هم دارد. آن هم در این سطح بالا.
شناخت ایشان دست کمی از شناخت معصوم ندارد . اما چون تمام عالم بر اساس نظم و عدد و بر اساس علت و حکمت است ، تعداد معصومین چهارده عدد است . اما این به آن معنا نیست که کسی نمی تواند به درجه عصمت برسد . می شود رسید. ولی نه به آن عصمت تعیین شده و تعداد دار. اما بسیاری از انسانها در طول تاریخ به این مقام رسیده اند و چیز عجیبی نیست . از آثارشان معلوم است . مثل حضرت امام خمینی (ره) و مقام معظم رهبری که ما خطایی در ایشان پیدا نمی کنیم . یا در عصر امام ، آیت الله خوانساری . ایشان نظرات خود را مطرح می کردند و عده ای انتقاد می کردند. از امام در مورد ایشان می پرسند و می خواهند نظرشان را درمورد عقیده ای که دارند بفرمایند. امام خمینی (ره) عصبانی می شوند و می گویند من فکر می کردم شما قصد دارید از عصمت ایشان از من سوال کنید . و من به شما بگوییم که آیت الله خوانساری معصوم هستند .
پس وقتی ایشان می توانند به این درجه برسند، حضرت ابالفضل (ع) قطعا در مراتب بسیار بالاتر هستند . البته این مقایسه درستی نیست .
ما حتی اجازه مقایسه انسانهای معمولی را با هم در حالات بندگی و ارتباطشان با خدا نداریم . تنها در شئوئات اجتماعی آنهم در سطح اینکه حق و باطل اجتماعی را مطرح کنیم , مجاز هستیم .
حال اگر امام زمان (عج) امر به باطن می کند، با اجازه خدا است تا حکم کند .
حضرت داوود هم اینطور بودند و حضرت امیر هم گاها اینکار را می کردند تا نیازی به محکمه و شاهد نباشد و گرنه ما حق مقایسه نداریم .
بی دلیل نیست در این دستگاه عریض و طویل معنوی و الهی که همه عالم را فرا گرفته ، حضرت عباس به مقام سقاییت _ آب دادن _ رسیده است . بحث این نیست که یک مشک آب را از نهر بیارود. این مرتبه خیلی پایینی از تسلیم است .
اگر بخواهیم دید دنیایی داشته باشیم ، اهل بیت امام حسین (ع) از روز دوم محرم در کربلا فرود آمدند تا روز هشتم آب آزاد بوده است . در روز هشتم و نهم و دهم آبی وجود نداشته است و روز دهم به شهادت می رسند. در این سه روز وقتی به مشکل می رسند می توانند چاه حفرکنند . اما این قضیه چند صورت دارد . که دو موردش مهمتر و بقیه را در بر می گیرد : اول اینکه آیا مقام امام حسین (ع) و کسی که الان نیاز پیدا کرده است ، آنقدر هست که زمین ,آب و چاه و کندن تحت نفوذش باشد ؟ یا اینکه اینطور نیست و آنها هم به اندازه خود تحت حکمت و حاکمیت خداهستند؟ اگر هر دو بطور مساوی تحت این حاکمیت هستند وامام حسین (ع) که این قدرت را دارد تا به آب برسد تسلیم محض خدا باشد، خدا خواسته است کشته شدن اورا با لب تشنه ببیند . حال حتی کندن چاه , آب بیرون نمیاورد . چه بسا که حضرت در آن سه روز دو بار حفر چاه کردند ولی به آب نرسیدند . حضرت ابالفضل (ع) تا نزدیک آب می رود . ولی به دلایلی که شنیدیم آب نمی آورد . حال مهم این است که آب باید برسد ولی نمی رسد .
چون اینها تسلیم خدا هستند . خدا هم اینطور خواسته . آن هم دلایل زیاد دارد . یکی اینکه به مقامات بالا برسند و مردم اینگونه عبرت بگیرند و بحث هدایت بشریت شکل گیرد و مسائل دیگر .
تسلیم بودن حضرت ابالفضل (ع) یک کلمه نیست که هر کسی بگوید . بلکه در اعمال و آثار ایشان تجلی پیدا کرده است . کسی که تسلیم است همان چیزی را انجام می دهد که خدا می خواهد .
( فدیناه ذبح العظیم ) فدینا ، یعنی ما فدا می کنیم و کسی که بخواهد کسی را که ملکیتش متعلق به خود اوست را فدا کند و قربانی کند ، شرایط آن را خود تعیین می کند . خداوند می فرماید : ما امام حسین را فدا کردیم و او فدایی ماست از طرف من برای همه عالم . برای راه حق و بودن راه حق . شرایط آن را هم تعیین می کنیم .
می بینیم که حضرت ابالفضل(ع) به این نقطه تسلیم محض که امام حسین(ع) هستند ، چقدر نزدیک است. از آب آوری ایشان , تواضع به امام در شهادت . تشخیص همه قضایا . و اینکه روزتاسوعا را درست کردند .
عرفا اینطور حرف میزنند که عدد نه را کسی نمی تواند به ده برساند . ولی حضرت این کار را کرد . ( و اتممناه بعشر ) عشر باید کامل باشد تا بتواند سی را کامل کند . عده ای می گویند این عشر ده روز اول محرم است . حال چرا ده روز اول ؟ چرا عاشورا روز دهم است ؟ امام حسین (ع) قرار بود روز نهم به شهادت برسد. چه کسی توانست یک روز را اضافه کند و امام شب آن را به مناجات بپردازد و روز دهم به شهادت برسد تا عدد ده درست شود و به سی بپیوندد و چهل کامل گردد ؟ تا همه عالمیان آن تکامل را الگوو اسوه خود قرار دهند .
قدرت ایشان را در اینجا می توانیم درک کنیم .
صفت دیگر حضرت ، «باب الحوائج» است .
این تنها یک حرف احساسی نیست . توضیح اینکه خداوند مالک همه حوائج بنده هاست . خدا در بالاترین حد است و ما در پایین ترین مقام هستیم و فقیر. در اینجا یک حد وسطی نیاز است . البته معصومین وجود دارند که شکی در این مطلب نیست . اینها در نظام خلقت هم تاثیر دارند. یعنی کسی که خلق می شود از این کانال رد شده است . فرموده پیغمبر است که زمانی که خلقت نبود، من وعلی نور بودیم .ما ازخداییم . جایگاه این چهارده معصوم محفوظ است .
اما حضرت ابالفضل (ع) مقامی پیدا کرده است که در زندگی سی و چند ساله خود ، یک دست به زمین و دست دیگر به آسمان و به بی نهایت می رساند. از اینجا حاجت بخواهی واز آن سو اجابت . که این قدرت معنوی بسیار بالایی را می طلبد . انسانهای معمولی ممکن است حاجات گوناگونی داشته باشند و مرتب برای اجابت آن دعا کنند . وقتی یکی از حاجات روا می شود دلیل این اجابت را نمی فهمیم . نمی دانیم برای کدام دعا کدام تضرع و یا هر دلیل دیگری بوده است چه برسد به اینکه خود اجابت کنیم و حاجت روا کننده شویم .
علم ما پایین و ضعیف است . حال باید چقدر مقام معنوی رفعت پیدا کند که معصوم سفارش کند برای رفع حاجت نزد حضرت ابالفضل (ع) برویم . این به آن معنی است که ایشان جزو بی نیازهاست .
صفت دیگر ایشان «بی نیاز» است. کسی که نیازمند است نمی تواند نیاز کسی را برآورده کند. آیه قرآن است که خدا می فرماید برای شما مثالی می آورم .آیا شما و زیر دستانتان در یک حقی که اختیار شماست برابر هستید ؟
ارباب و رعیت در تقسیم ، برابر نیستند . هدف این است که خداوند می خواهد بیان کند که ما فقیر هستیم . اما کسی که به بی نیازی برسد برای دیگران کاری انجام می دهد. چون خود نیازی ندارد و می شود باب الحوائج .
صفت بی نیازی که معصومین دارند ، فقط نسبت به غیرخداست . بلکه در مقابل خدا در اوج فقر هستند . فقیرفی الله معصومین هستند و حضرت ابالفضل (ع) به آن نقطه بسیار نزدیک است و بلکه رسیده است . اما نسبت به دیگران بی نیاز محض هستند . نمونه بارزش اینکه وقتی امان نامه برای حضرت می آورند می فرماید : من نیازی ندارم .
ایشان علم دارند به همه چیز , می داند که چه موقع به شهادت می رسد و می داند اگر هم به شهادت نرسد چه اتفاقی می افتد . و نیازی
نمی بیند که این معادله را بهم زند . چه با یک جرعه آب و چه در قبول یک امان نامه و یا هر چیز دیگر. حضرت می توانست با آن همه اعتبار و آبرو و امکانات مادی و قومیتی که داشت ، پرچمی دیگر در کنار امام حسین(ع) بیفرازد و قیام جدا گانه ای راه اندازد و اصلا به ایشان هم کاری نداشته و نه مخالفتی کند و نه موافقتی و به گوشه ای رود و حکومت مستقلی ایجاد کند و سالها زندگی کند . ولی نیازی ندارد او هم جزو غنی شده هاست . به همین دلیل باب الحوائج شده است .
درهرصورت شناخت حضرت عباس (ع) ، شناخت معصوم است و یک عمق و توجه کامل می خواهد .
انشالله که این بصیرت و معرفت در وجود ما ایجاد شود وما به دنبال حاجات اینگونه باشیم که مانند ایشان شویم به اندازه فهم و درک ، خود تا در این مسیر بتوانیم قرار بگیریم .

والسلام

                             

٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭ خدا نگهدار ٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭

.::::::::ж الهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم ж::::::::.

 

جمعه ششم 10 1387

.:::::::: بسم الله الرحمن الرحیم ::::::::.

٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭ سلام ٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭

  (( بسم الله الرحمن الرحیم ))
 
 
محرم شب هشتم (شب تاسوعا)
30/11/1383
عظمت مقام عباس(1)
 
 
زیارت عاشورا چون مشتمل بر عقاید ناب شیعه است، مثل یک آیینه ای است که هر کس بخواهد خود را ببیند و بسنجد، که آیا در راه حق قرار دارد یا نه،کافیست درمقابل آینه قرار بگیرد؛ و از ابتدا تا انتهای این زیارت را بخواند، هر مقدار که فهمید نقاط اعتقادی مستحکم و اصیل شیعه را به آن نشان می دهد. اگر این خصوصیات را داشت و هر چقدر هم بیشتر داشت، پیروی او از اهل بیت بیشتر، و هر چه کمتر، به خطر نزدیکتر است.
این یک رسم الهی و قرآنی است که وقتی دستوراتی را برای بنده ها می فرماید و روشی را توصیه می کند، پشت سر آن، مثال و ملاک کسی  که این راه را انتخاب کرده و انجام داده و به نتیجه رسیده است را هم می آورد. مثلا می فرماید: "اهل تقوی باشید مثل حضرت موسی(ع)  که اهل تقوا بود". "صالح باشید مثل حضرت عیسی (ع) "؛ " استقامت کنید مثل پیامبر اکرم (ص) که اهل استقامت بود. "
بهترین کسی که خود را جلوی این آینه قرار داد و مطابقت کامل پیدا کرد و عمل کرد و برای ما نه یک مثل، بلکه عین حقیقت است حضرت عباس (ع) است. اما متاسفانه حالا با اینکه از انقلاب اسلامی 26 سال گذشته است، اگر چه کشورهای اسلامی و شیعیان تعداد زیادی دارند(200 یا 300 میلیون) و سابقه تشیع در ایران چند صد سال بلکه از ابتدای اسلام، تشیع است، اما متاسفانه حالا در سال 2005 میلادی سالی که اوج شکوفایی عقل و تکنولوژی است، ما اسوه ها و الگوهایمان را  ما فقط می خواهیم با کلاه خود و چشم و ابرو و.. ایشان را معرفی کنیم؛ آنها قدرتهای علمی و تکنیکی خودشان را به رخ ما می کشند، ما افراد مهمی را که در دینمان داریم مثل حضرت حضرت ابوالفضل، مداحان ما در مورد دست و بازو و چشم و ابرو که نه خود (دروغ می گوید اگر بگوید می فهمم) و نه مردم می فهمند که وی چه می گوید. اگر هم کسی گریه می کند و احساساتی می شود بخاطر آن سبک است،  آن سبک هم احساسات مردم را  جریحه دار  و تحریک می کند و طرف گریه می کند و دادی می زند یا با او هم نوا می شود اما مطلقا معرفتی درآن وجود ندارد.
همه انسانها از زیبایی چه کم و چه زیاد بهره دارند. بالاخره یکی زیباتر است یا در مجموعه یا در کل، این چقدر می تواند در عقیده ما اهمیت داشته باشد؟ برای ما فرقی نمی کند. برای شیعه همه اهل بیت زیبا بودند و حضرت ابالفضل «قمر بنی هاشم» هم همینطور و افتخار هم دارد اما چیزی که ما باید یاد بگیریم مرام و اخلاق است.
حضرت عباس با همه کسانی که در کربلا هستند حتی با امام حسین (ع) یک تفاوت اساسی دارد .  آن تفاوت اساسی این است که، از یک نگاه کربلایی ها به دو دسته تقسیم می شوند:
یک گروه امام حسین (ع) و فرزندانش و کسانی که به ایشان متصل هستند، که از ذریه پیغمبر و حضرت زهرا  (س) هستند و از ابتدای اسلام در این مسیر قرار داشتند حتی پیش از ظهور اسلام اجدادشان انسانهای سرشناس اعتقادی وکعبه دار و خادم و یکتا پرست بودند و ذاتا فریب باطل را نمی خورند.
دسته دیگر آدم های معمولی بودند که امام حسین (ع) اینها را دعوت کرد. قابلیتی در آنها دید که حتی خودشان هم نمی دانستند، اوجش مثل زهیر و حر که این دو نفر با زور آمدند یعنی خودشان اصلا کاره ای نبودند. و تقریبا بقیه هم در این حد بودند که خود قدرتی نداشتند ولی امام ایشان را انتخاب کرد.
اما فرزندان امیر المومنین (ع) و ام البنین که چهار پسر ایشان در کربلا به شهادت رسیدند خصوصاً حضرت ابوالفضل (ع) با همه این اشخاص تفاوت دارند. چون از سمت پدر به امیر المومنین (ع) می رسند و حق مطلق، ولی از سمت مادر با دشمن است. یعنی فامیل های ام البنین کسانی هستند که در عاشورا  مقابل خدا ایستادند و می خواهند امام حسین را شهید کنند. حال در این بین حق را تشخیص داد، آن هم در آخرین درجه آن، همه حق و همه باطل در جلوی هم قرار گرفتند در اوج مظلومیت حق، در وسط یک بیابان و کل این جریان نهایتا شش ماه به طول انجامید، کسی که یک سمتش به اینها تمایل فامیلی داشته باشد ویک سمت او به طرف مقابل و بین اینها بتواند  دارد حق را از باطل تشخیص بدهد، دقیقا همان کسی است که جلوی آینه (امام حسین) قرار گرفته، و خودش را به طور کامل دیده است.
روایت است که از سوی اقوام مادری امان نامه ای برای حضرت عباس (ع) آوردند که ایشان و بردارانش در امان هستند و هر چه بخواهند در اختیارشان قرار می گیرد ولی حضرت را رها کنند و به آنها بپیوندد. شاید این روایت را ما در روضه بشنویم و احساساتی شویم و عکس العملی نشان دهیم، اما اگر اعتقادی نگاه کنیم به این سادگی ها نیست. در دنیای امروز اگر صد میلیون به یک نفر بدهند خدا را هم منکر می شود! اما اگر شما همه زندگیت را وسط یک بیابان آوردی، زن و بچه داری، جوان هستی، قدرت داری، معروف هستی، فامیل هم یک فایملی مستحکم باشد، ( حضرت ابوالفضل مثل امام حسین نیست که دیگر کسی برایش باقی نماند) حضرت عباس (ع) از طرف مادر فامیل زیادی دارد آنها باقی ماندند، هیچ اتفاقی هم برایشان نیفتاد، اصلا مخالف امام حسین بودند، یعنی می توانست بماند و نسل خود را نگه دارد آن هم نسلی که علم دارد، در خاندان علی است و پسر امیر المومنین است.  علم دارد، می تواند کاری کند، معروف هست،  طرفدار و هواخواه دارد و ویژگی های بسیار زیاد شخصی دیگر دارد. اما هیچ کدام از اینها را نمی بیند و برای او مهم نیست, وسط بیابان و دشت کربلا آمده و می تواند حق را تشخیص دهد به همین خاطر بارزترین صفتی که برای ایشان ذکر کرده اند« نافذ البصیره»؛
بصیرت؛ یعنی اینکه در هر شرایطی پشت پرده را دیدن و واقعیت و حقیقت قضایا را دیدن, حال اگر کسی  بصیرتش، نافذ هم باشد، یعنی در هر شرایطی، موقعی که همه جا را فساد  و ظلمت  و ظلم گرفته، یعنی تمام جهان در مقابل طرفداری از حق سکوت کرده اند، جز همان خیمه ای که افرادش در ابتدا هزار نفر که تا به کربلا رسیدند حدود 150 یا 160 نفر شدند، که از این میان حدود  یا  80یا70 نفر زن و بچه (50 زن و 20 بچه)  هستند و 72 نفر هم مرد ها هستند که به شهادت رسیدند و چند نفری هم مجروح شدند و باقی ماندند تا وقایع را برای دیگران بازگو کنند. بعدها ماندند و تاریخ کربلا را بیان کردند یا کارهای دیگری کردند و انقلاب های دیگری راه انداختند، اما در هر صورت دایره حق همین ها بودند. از این «حق» تنها یک نفر باقی می ماند و آن هم حضرت سجاد (ع) است تا بتواند این مسیر را نگه دارد و چقدر باید اخلاص داشته باشد و قدرت داشته باشد. اگر حتی به دین و حق کاری نداشته باشیم، در یک حرفه مثلا می گویند فلان حرفه منقرض شد و دیگر وجود ندارد شغلی قدیمی که قبلا بود الان با امدن دستگاه و ماشین، تقریبا محو شده است حال یک نفر از آن آدم های قدیمی با همان مرام باقی بماند، اینقدر قدرت دشاته باشد که الان 1360 سال از آن تاریخ گذشته است  و آن یک نفر در کارش اینقدر اخلاص و بی ریا و یک دل باشد که یک نفری  که بتواند آن سنت بعد از گذشت چند سال را رایج کند و به همه جهان صادر کند.این قدرت امام سجاد(ع) است، اینکه می گویند ایشان بیمار بودند و فقط در حال دعا و زاری, اینها  فقط به ظاهر نگاه کرده و حق و معنا را نمی بیند، فقط پوسته آن را می بیند که همه هم می توانند آن را ببینند، الان دوربین ها خیلی بهتر از ما می بینند و دقیقتر، اما حقیقت را چه کسی می تواند ببیند و این تصاویر ار تحلیل کند؟ اگر با معارف خود بسنجد و تحلیل کند، که چه پیامی می گیرد، این اتفاقات یعنی چی؟  از این دایره کوچک هم فقط یک نفر باقی ماند. ( آن دو سه نفر هم که اسثتناست و باقی ماندند، که بحثهای تاریخی هم سر آن هست)
الان ما در ایام و سالهایی قرار داریم که صاحب قدرتی هستیم، رسانه, حوزه, دانشگاه, نویسنده, متفکر و ...  داریم، انواع و اقسام امکانات در اختیار ما است. واقعا  زشت است که به این صورت از اهل بیت تعریف و تمجید کنیم و حرفهای سست و بی پایه بزنیم. در زمانی که شاه و رعیتی بود و کسی چندان اطلاعاتی نداشت واگر مدیحه سرا هم نبودند معلوم نبود که آیا از دین چیزی باقی می ماند یا نه، اما در این زمانه دیگر به این شکل و صورت نیست، ما در اوج قدرت هستیم، همه امکانات را هم داریم، کسی اگر به شیوه سالهای دور صحبت کند  و مقام اهل بیت را اینگونه بیان کند به عنوان تعریف از حضرت ابوالفضل یا امام حسین یا امام سجاد، واقعا از گردانه خارج است، البته تاریخ و زمان و عصر کار خود را انجام می دهد.
می توانیم به این موضوع اشاره کنیم که کسانی  با معرفت و عمیق برای مردم در هر زمینه ای کاری را انجام داده اند آیا باقی ماندند یا نماندند؛ این بهترین ملاک است که بفهمیم آیا در وجود شان عقل و اندیشه بوده و یا اینکه فقط سطحی و احساساتی بوده است. مثل موسیقی های مختلفی که ارائه می شود و سبک خاصی را ایجاد می کند.  بعضی سبکها سالها ماندگاری دارند، و تاثیر خود را می گذارند، ولی الان یک سبک یک ماهه به بازار می آید، حتما هم باید شخص خاصی بخواند، در شکل خاصی، سینه زنی خاصی و... بعد هم حالی بدست نمی آید، فقط آن فضایی است که آن سبک ایجاد می کند، مثل کنسرتها، بلکه بدتر مثل شوهایی که خارجی ها دارند، حتی آنها هم برای گریه کردن سبک دارند، فکر نکنید فقط می خندند، با کمی اطلاعات علمی می توان انوع و اقسام آن را در اینترنت پیدا کرد. آنها وقتیف احساساتشان خیلی لبریز می شود گریه می کنند، اما با آهنگ و در یک حالت خاص خودشان، این ملاک نیست، بلکه آن معرفت ملاک است. آن چیزی که باقی می ماند ملاک است. باید سنجید که کدام یک از این سبکها باقی می ماند؟ معلوم است که نمی ماند. اینهایی که الان معروف شدند، چند نفرشان باقی می ماندند؟ اصلا به حساب نمی آیند. خیلی هایشان را اصلا کسی نمی شناسد، یعنی در آن حد اوج نگرفته اند، چون مایه ای ندارند، فقط اینکه با احساسات مردم را تحریک کنی  آن هم با هزینه دین خدا، یعنی دین خدا را خرج کنی؛
الان 35 میلیون جوان در این مملکت است، اینها همه الگو لازم دارند، تلویزیون مدام انواع و اقسام بازیکن های تیم های مختلف، هنرهای مختلف، فیلم های مختلف را به رخ می کشد، ما هم در دینمان الگوی های فراوانی داریم اما این ها را چه کسی برای ما معرفی کرده اند ؟ عالم و مداح؛ در حرفه های دیگر مثل موسیقی و فیلم و .. کم کم رواج پیدا کرده است، بعد هم این مداحان این الگویی را که به 35 میلیون جوان می خواهند معرفی کنند، با چشم و ابرو زیبا معرفی کنند!!!!
مثلا می بینیم که چشمان حضرت عباس را آبی می کشند!!! چقدر اهانت می کنند! انگار می خواهند چه چیزی را ارائه دهند! چه جسارت بزرگی است. معرفت که ندارند هیچ، (اصلا ارزش این کارها و حرفها را ندارند) اما حال هم که می خواهند چشم و ذهن مردم را با این تصویر اشغال کنند، تصویر را هم غلط می کشند. اینها حتی عرضه این را هم ندارند. اما اگر مثلا به استاد فرشچیان بگویند یک تصویری از معصومین یا حضرت ابوالفضل بکشد، قطعا اینها را نمی کشد، اینها چیست که می کشند؟ فکر می کنند نقاش هستند؟ کارهایی می کنند که مثلا تاثیر گزار باشد، در حالی که با حقیقت فاصله دارد که حتی نورانیت هم ندارد، اصلا نورانیت را نمی توانند بکشند، چون کشیدن نورانیت یک قدرت می خواهد.
الگوهای ما و کسانی که همپای معصوم می آمدند، خصوصا حضرت ابالفضل (ع) بی نظیر است، کس دیگری نداریم. شخصی می گفت، حضرت ابالفضل آنقدر مقام پیدا کرد که یک علم کنار علم امام حسین قد کرد. مرقدی کنار مرقد امام حسین (ع) بنا کرد. هیچ کس در تاریخ مرقد مستقلی نداشت در همان تاریخ برای همان شهدا، اینقدر قدرت نداشتند، شما باید دو حرم بروید، حرمک حضرت ابالفضل خود استقلال دارد، چون توانست عمل کند و شبیه امام حسین شود. به خاطر همین مقام و مرتبه دارد، زیارت نامه متعدد دارد. برای رفتن به حرم امام حسین (ع) موظف هستیم جز دستورات ماست اول وارد حرم ایشان شویم. تا ما بدانیم که ایشان یک انسان معمولی بود، مادرش انسان بزرگواری بود ولی طایفه جز طبقات عادی جامعه بود( مثل همه ما، بلکه مشکلاتی داشتند که طایفه های ما ندارد) اما حق را خوب تشخیص داد، آنقدر نزدیک امام حسین(ع) شد، که در وجودش حل گشت.  ببنید که چقدر اختلاف است.
حال اگر ما به دنبال این سبکهای پوچی باشیم که به ما ارائه می دهند، هیچ سود و معنویتی برای ما ایجاد نمی کنند البته نمی توان مطلقا تمام اینها را رد کرد، بالاخره ما احساسات داریم دوست داریم یک سبکی را ده دقیقه گوش بدهیم، ما معصوم نیستیم، آن قدر هم تقوی نداریم،  اما اینکه همه معارفمان را بخواهیم از اینها بگیریم، هیچ چیز گیر ما نمی آید.  الان اگر یک نظر سنجی کنید از همه کسانی که در خیابان هستند، امشب، برای حضرت ابالفضل، که پنج صفت از حضرت ابالفضل بگویند، یا حتی یک صفت، نهایت به همان زور بازو می رسد، یا سقا بوده است. اتفاقا معنای  سقا بودن را هم کسی نمی داند. نه معنای کلمه اش را، نه آن هنری که حضرت ابالفضل داشت. یعنی هیچ چیز نمی دانند، فقط یک شبی بشود و یک آهنی سر شانه بگذراند، راه بیفتند، سر و صدایی کنند، عمل هم در زندگیشان تاثیری ندارند، چون کسی به اینها نگفته است. در هییتهایشان که برویم همینطور است و همه می دانیم. و این ظلم به حضرت ابالفضل است البته حضرت نیازی به این حرفها ندارد و تعدی ما به ایشان نمی رسد ولی ما خود متضرر می شویم و بعد مجبور می شیوم فلان فوتبالیست را به عنوان الگو قبول کنیم. به این دنیا می چسبیم. الان از 72 شهید کربلا، حدود 10 نفرشان خیلی معروف هستند و تقریبا همه نام ایشان را می بینند، اگر از هییتی های اصیل سوال کنید، که نام چند بازیگر تلویزیون را بلد هستند، و چند نام اصحاب امام حسین را؟(به غیر از معروف ها) قطعا از تعداد یاران امام حسین خیلی کم می دانند و از این الگوهای قلابی زیاد؛ البته این فقط اسم است و توفیری برای ما ندارد دانستن یا نداستن نام اصحاب، منظور این است که در این حد هم ما سمت معارف نمی آییم. چون کسی به ما نمی گوید. ببنید چه ظلمی در حق خودمان می کنیم! مسلما بدون الگو می مانیم، نهایتا به یک چشم و ابرو رضا می دهیم. حال در شعر یا وصف حضرت ابالفضل است، در فیلم همان چیزی است که در حال دیدنش هستیم. (سریالهای دنباله دار)
ببنیید چقدر فاصله افتاده است. وقتی می گوییم جلوی زیارت عاشورا خودتان را قرار دهید و آیینه است، یعنی این؛ اگر تا به حال این اتفاق نیفتاده، یا معرفتش نبوده، حضرت ابالفضل که هست ایشان، خود را روبه روی این آیینه قرار داد  سنجید و نشان داد و عمل هم کرد، ما ببینیم. بدانیم چقدر فاصله داریم؟ ما هم اگر روش ایشان را در زندگی پیش بگیریم می توانیم راه درست و غلط را از هم تشخیص دهیم.
الان اتفاقات کوچک بزرگی که در جهان افتاده است یا در اطراف ما، اگر به عنوان نظر خواهی از دیگران بخواهیم بیان کنند، که «حق» با چه و که بوده است، کسی نمی تواند تشخیص دهد، اما اگر روش، روش حضرت ابالفضل بود که تشخیص داد، ما هم می توانستیم از هم تشخیص دهیم.
یکی از اصحاب امام صادق (ع) که اهل تقوا و علم بود از خدمت حضرت در مورد شرایط آخرالزمان پرسید: حضرت مواردی را توضیح دادند و ظلم و فسادی که عالم را فرا می گیرد و اینکه مردم از دین خارج می شوند. صحابی نا امید شد و گفت وقتی حق را نمی شناسیم چه باید کنیم؟ حضرت با اشاره دست خورشید را نشان داد و فرمود حق از این خورشید در آسمان روشن تر است.
الان حق به همین گونه است در همه زمینه ها چه بین دو نفر چه در یک خانواده و چه در کل جهان چه سیاسی و چه داخلی..., ولی اینکه ما نمی بینم به این علت است که معرفت و بصیرت نداریم یا اگر هست کفاف نمی دهد باید تقویت کنیم چون لحظه به لحظه فشار طرف مقابل اضافه می شود و دشمنان هر گز عقب نشینی نمی کنند.  آنها آمده اند که ببرند، امکان ندارد شما ببینید یکی از گردن کلفت های دنیا از حرفش عقب نشینی کرده باشد! اصلا همچین چیزی معنی ندارد. کسانی که ترویج فساد و افکار منحرف را می کنند هرگز عقب نمی نیشنند. آنها کار خودشان را می کنند و هر روز هم شدیدتر است. آن کسی که باید قدرت مند تر شود و ببنید ما هستیم. الگو هم حضرت ابالفضل هستند. ملاک هم زیارت عاشوراست و  کل دین، فرقی ندارد، چکیده اش در این زیارت نامه است. زیارت عاشورا یعنی امام حسین، همه ویژگی هایی که مروبط به امام حسین و دشمن امام حسین باشد.
حضرت ابالفضل(ع) با این جریان روبه رو شده، دشمنان امام را هم دید، دشمنانی که از اقوام و نزدیکانش هستند و همدیگر را کاملا می شناسند. چون اعراب قبیله ای زندگی می کنند هنوز هم هم به همین شکل است. خب حضرت ابالفضل، این منظره ها را در هر ایامی دیده است. اگر چه ایشان پیش از واقعه کربلا به حق رسیده است. یعنی وقتی که خیلی نوجوان بوده، در مسیر حق خیلی کارها انجام داده است، در زمان امام حسن و ... اما شناخت ما همینطوری است.
 حضرت ابالفضل  امکانات وسیع مالی و طرفداران بسیار داشتند ودر اوج علم و تقوا بود. اجباری نداشته اند که وسط دشت کربلا مظلومانه کشته شوند می توانستند خود و خانواده شان و قبیله اش را به گوشه امنی ببرد و حتی برای خود حکومتی دست و پا کند چون قدرت بازو دارد. آیا کسی این را می داند؟ نه؛ فقط می گویند یک چشم و بازو و ابرو دارد. از قد و بالای حضرت چیزی را در ذهن تصویر می کنند که هیچ ذهنی این را قبول نمی کند، گاهی هم اینقدر تمسخر آمیز می شود که عقاید انسان را هم خدای ناخواسته تحت الشعاع قرار می دهد  که ادم آن یک مقدار ناچیزی را هم که داشت از دست می دهد. اما کسی نمی گوید حضرت ابالفضل در اوج اقتدار بود. علم فراوان داشت چون پسر امیر المومنین است. هر چیزی که یک نفر را می تواند به عنوان حاکم جهان اسلام بالا ببرد را داشت. با همه این یزدیان می توانست مقابله کند، اما می خواستند به دستور خدا عمل کنند، چیزی که پیامبر از قبل گفته بود عامل شوند. وگرنه چه امام حسین و چه هر کدام از اهل بیت نه اینکه ضعیف بودند و قدرت نداشتند، حضرت ابالفضل هم همینطور نه اینکه قدرت نداشت بلکه می خواست حرف خدا را گوش دهد، می خواست از ابتدا تا انتها کربلا همانطور که از آدم تا خاتم گفته شد رخ دهد و حتی ذره ای جابه جا نشود. ما چون علم نداریم نمی فهمیم، ولی آنانکه علم دارند داستان را از پیش می دانند، به قولی سناریو در دستش است و بیرون از نقش خود بازی نمی کنند. هیچ چیزی بیرون از قالبی که برایش تهیه کرده اند، ندارد، چون اگر باشد آن تصویر به هم می خورد و نتایج بعد از آن هم خراب می شود. مثال برای فهم بهتر موضوع، مثلا این بازگران تئاتر وقتی خیلی خوب بازی می کنند و قدرت پیدا می کنند، نیازی به سناریو ندارند، کل قضیه را برایشان می گویند و خودشان بر روی صحنه بازی می کنند، می داند چه باید کند، اگر به ایشان یک متنی را بدهند که بخوانند هیچ کدام قبول نمی کنند. از متن ایراد می گیرند و خود را استاد می دانند.
حضرت ابالفضل را اینگونه تجسم کنید، تصور کنیم که یک متنی ضعیف و کوچک به ایشان داده اند و یا اصلا متنی نداده اند اما حضور دارد و خود آنقدر قدرت فراوان دارد که می تواند هر نقشی را ایفا کند. مثلا امان نامه به حضورش می آورند  ولی قبول نمی کند  و یا می تواند هزار تاکتیک دفاعی دیگر بزند و از اعتبار و قدرت خود استفاده کند اما چنین نقشی را ندارد حتی نقش جنگیدن هم به او واگذار نکرد ه ا ند، و نمی جنگد. حال اگر ما در روضه ها و مداحی ها این نقش را کم و زیاد می کنیم این ضعف ماست.
اما حضرت ابالفضل (ع) المطیع لله و لرسول (ص) و امیر المومنین (ع) و همه ائمه ( در زمان خودش امام حسین(ع) ) هستند. این اطاعت مهم است و گرنه هیکل و ظاهر و ... مگر چقدر اهمیت می تواند داشته باشد.؟
در مورد سقایی ایشان مطلبی که می توان اشاره کرد این است که در اسلام بعد از سلام و یا صلوات به عبارتی، بالاترین کاری که انسان میتواند انجام دهد و در معنویت تاثیر گذاشته و ثواب داشته باشد «آب دادن» است. سیر کردن هزار گرسنه به اندازه رفع عطش و دادن یک لیوان آب ارزش ندارد. به همین خاطر حضرت امیر (ع) خود ساقی است یعنی وقتی در جنگ بدر لشکر به زحمت می افتاد، حضرت آب می آورد. در آخرالزمان و قیامت  و بهشت هم همین شکل است. دلیل هم این است که در قرآن آمده است هر چیزی به آب زنده است ما همه چیز را از آب خلق کردیم و زنده قرار دادیم. پس کسی که این آب را به یک نفر می رساند در اصل آن را زنده  می کند حال کم یا زیاد بودن آن مهم نیست مهم اصل این کار است که انجام می گیرد. این موضوع به احساسات و شعر های آنچنانی نیست، این مقامی عرفانی است و کسی به این مقام نمی رسد.
حال شما می خواهید نتیجه آن را ببینید، اگر ملاک روضه های صحیح باشد، حضرت موفق نشد آب بیاورد اما بعد از کربلا ( حال غیر از صد یا دویست سال اول) و بعد از گذشت این همه سال چقدر سقا خانه ایجاد شده است و به اسم ایشان آب داده اند، حتی قابل شمارش هم نیست. و همه اینها صداقت را نشان می دهد و اینکه طرف کار معنوی انجام داده و برای خدا کار کرده است مهم نیست که آنجا بتواند یک نفر را سیراب کند مهم این است که حرف خدا را گوش فرا داده و بعد از خود همه عالم را در این مسیر قرار می دهد کار برای او انجام می دهند.  همین جمعیت ایران لااقل در هزار سال گذشته، همه اینها سقا خانه داشته اند، چه در محرم، چه اینکه الحمد الله هنوز این سنت هست  که در کنار خیابان شیر آبی و مخزنی و وجود دارد که همه استفاده می کنند، شاید اکثر آنها به نیت حضرت باشد. این ریشه در معنویت و اطاعت خدا دارد، کسی نمی تواند این را به هم بزند، این مایه افتخار و الگوی کاملی برای ماست و نشان می دهد اگر ما فقط به خدا نگاه کنیم و کاری را انجام دهیم که کسی نباشد آن را قبول کند اما وقتی خدا پذیرفت در همه عالم جریانش می دهد. این می شود  که حضرت ابالفضل الگوی ما می شود. این نشان می دهد که اگر شما قدرت دارید، الان نباید استفاده کنید. وقتی این قدرت را دارید و نشان ندهید، خدا این قدرت را به همه جهان نشان می دهد. حتی ریزترین اعمال مثلا زیبایی که در جامعه ما شکل درستی ندارد اگر یک مقدار به وضع ظاهری خود برسیم حتما طرف مقابل را تحریک می کنیم، چون جامعه فاسد است؛ اما اگر از این زیبایی چشم پوشی کنیم و عادی باشیم این همان عملی می شود که حضرت عباس (ع) انجام داد. حضرت نخواست «با قمر بنی هاشم» بودن خود کاری برای دین انجام دهد و اصلا برای ایشان اهمیت نداشت ولی خداوند اهمیت داد و بعد از گذشت 1400 سال سر زبانها افتاد و همیشه می ماند هیچ انسان مهمی روی زمین نیامده که الهی باشد و  حضرت را نشناسد  و دعایش نکند و سلام نکند. اینها در عقیده ماست و با هیچ چیز دیگری قابل مقایسه نیست، چرا؟ چون از زیبایی ظاهری, پول, مقام و قدرت چشم پوشی کرده و به یک کار ساده آن هم در یک جمع کوچک (70 یا 80 نفره) اکتفا کرده است. آنهایی که کمی سنشان بالاتر است این ها را می فهمند، طرف وقتی دیپلم دارد، مثلا 5 نفر نیرو زیر دستش است (در مسائل نظامی بیشتر خود را نشان می دهد) اگر فوق دیپلم داشته باشد، برایش افت دارد که 5 نفر نیرو زیر دستش باشد، توقع بیشتر دارد، اگر لیسانس داشته باشد، حتی 300 نیرو هم برایش چیزی نیست. اگر در اوج قدرت باشد مثلا سر لشکر باشد، و به او بگویند مسئول همین 5 نفر باشد، اگر همه شاهد این جریان باشند، شکست برای سرلشکر است. شخصیت او خورد می شود. توقع دارد با این مقام حداقل سی هزار نفر زیر دستش باشند. تجربه جنگ و سابقه دارد. حضرت ابالفضل هم در این شرایط است. این قدرت تقوی را نشان می دهد. حداقل می توانست بگوید که فرمانده این 70 نفر باشد یعنی کل سپاه، ولی اصلا این کار را نمی کند. فقط از زن و بچه ها مراقبت می کند و نهایتا قضیه آب برایش پیش می آید.
 مسیری را امام حسین (ع) شروع کرد در تابستان بود و همراه با تشنگی بود کل این مسیر تشنگی است فقط در عاشورا و کربلا نیست. بیشترین توشه کاروان آب بود. و قمر بنی هاشم مسئول سرو سامان دادن به مشکهای آب بود. اگر بخواهیم از دید دنیایی نگاه کنیم کاری بسیار پایین برای حضرت با آن مقام و جایگاه بوده است. ایشان نیازی ندارد که به دنبال این چند صد نفر برود، خودش می توانسته خدم و حشمی برای خود راه بیاندازد و برو بیایی داشته باشد. اما  به خاطر خدا این کار را نمی کند. خدا را می بیند و حق را تشخیص می دهد. چرا؟ چون جلوی امام حسین قرار گرفته است.  می بیند که (ظاهرا) امام حسین از او پولدارتر است، قوی تر از اوست، طرفدار بیشتر دارد، عالمتر و معروف تر و زیبا تر است و ... اما امام حسین هم تسلیم است. می گوید خدا من را اینگونه خواسته ببیند، و من این مسیر را می روم. حضرت عباس وقتی جلوی آیینه قرار می گیرد سریع خودش را می بیند. می گوید من هم همین هستم و می روم، طعنه هایی که به او می زند اصلا برایش اهمیت ندارد. این یعنی جلوی زیارت عاشورا قرار گرفتن، جلوی امام حسین قرار گرفتن، جلوی آیینه قرار گرفتن؛
حضرت ابالفضل چندین زیارت دارد، در این زیارت نامه ها صفات ایشان آمده است.کجا ما اینها را شنیده ایم؟ وقتی اینها را بشنویم، می بینیم این الگوی ما واقعا الگوست، واقعا قدرتمند است، لازم نیست عکسش را برای ما بکشند، حقیقتا صاحب قدرت است. واقعا می شود به او افتخار کرد. اگر اینطور باشد، انسان تمایل به الگوهای بیخود یک روزه و دو روزه پیدا نمی کند. بلکه مطمئن است که در درونش کسی را دارد و سعی می کند  در همه چیز (فرقی نمی کند) شبیه او شود.
پس یک مرتبه پایین تر از زیارت عاشورا حضرت ابالفضل (ع) است، کسی که جلوی امام حسین قرار گرفت و خودش را با ایشان مطابقت داد. اگر چه ایشان مطابقت داشت. مقام رفیع ایشان به این دلیل است. وگرنه انسانهای برگزیده زیادی هستند که مثل امام هستند مانند حضرت علی اکبر حال ایشان فرزند امام است، خود این ویژگی را دارد . اما اگر پسر امام باشد و از طرقف مادر آن ویژگی ها را داشته باشد، قدرت، سن و زن و فرزند، طایفه ... اینها را داشته باشد ولی باز هم در این خیمه بماند  تبعیت  پیدا کند، این مقام را را پیدا می کند. همه ما در این شرایط  قرار می گیریم، همه انسان همین هستند، یک جایی زور دارند اگر بکار نبرند! یک جایی مثلا جواب سوالی را می دانندف اگر ندهند! حال اینها موارد کوچک است، در کل زندگی هم همین است. کسانی که سن بالا دارند، منظور ما را می فهمند. این مقام حضرت ابالفضل است. این است که حضرت را اقامه و برقرار می کند، خودش می شود یک علم و نشانه در راه هدایت. خودش می شود کسی که شده مثل امام حسین؛ شبیه امام حسین؛ در همه اعمال و رفتار و افکار؛
ان شالله ما هم به اندازه خودمان، هم فهم نسبت به این قضیه را پیدا کنیم، خدا توفیق دهد که اینگونه معرفت به حضرت عباس پیدا کنیم و بصیرت؛ در زمانه ای که ظلم و فساد و افکار انحرافی زیاد است، پول حرام، شغل نامناسب، تصویرهای نامناسب، صداهای نامناسب زیاد است. بتوانیم حق را در همین شلوغی و تاریکی بینیم و حرکت کنیم. حضرت ابوالفضل (ع) نافذ البصیره بود. یعنی در بین آن همه ظلمت حق را تشخیص داد تا آخرین قطره خون خود نیز بر سر حرفش باقی ماند، و خدا هم عزت و جلال و مقام و شهرتی به او داد که عالمگیر است. اگر مسیحی ها به امام حسین متوسل نشوند اما به حضرت ابوالفضل متوسل می شوند؛ ان شالله قدرت رسانه ای جمهوری اسلامی بیشتر شود، می بینید که همه  به سمت حضرت ابوالفضل می آیند، مسیحی و یهودی و بودایی ندارد، این ها مستضعف فکری هستند در جریانات غلط و فاسد قرار گرفته اند، وگرنه اگر حق را به اینها نشان دهید کسی نمی تواند در مقابل ان ایستادگی کند، مگر اینکه دشمن خدا باشد؛ 
شخصی تعریف می کرد: «  یک اقایی که سالها در انگلیس طندگی می کند، در روز عاشورا در کشور هلند دسته ای راه انداختیم و برنامه طول کشید و پلیس از ما محافظت می کرد، ( آنجا رسم بر این است که پلیس از گروههای اقلیتی که برنامه های خودشان را اجرا می کنند حفاظت می کند) در پایان مراسم، یک از افسران گفت شما امروز ما را خیلی اذیت کردید، من هم به او گفتم علت این کار را ما را می دانی؟ (او تصور می کرد کار ما سیاسی است) گفت: نه؛ و من برای دینمان را توضیح دادم وگوشه ای از واقعه عاشورا را تعریف کردم  و البته روضه حضرت علی اصغر را برایش گفتم، گفتم امام حسین ما یک بچه شش ماهه داشت اما چون حرفش حق بود و برای اینها زور داشت  این را بپذیرند او را هم کشتند؛ و همان جا افسر انگلیسی مسیحی در کنار خیابان چنان گریه ای کرد  که .. . »  این نشان می دهد وقتی حق به گوش کسی برسد نمی تواند آن را نپذیرد. مگر می شود حضرت ابالفضل (ع) را نشان داد و کسی قبول نکند ؟ شاید اگر به صورت انحرافی مثل این تصاویر غیر واقعی باشد اینطور شود. به این دلیل است که می گوییم به سمت این شعرها و نقاشی و ها و ... نروید. ایشان صفات زیبا فراوان دارد از کرم و اخلاق و گذشت و تقوا و مردم داری و ادب تا بی نهایت. حتی ادب با کسی که مخالف اوست. حضرت ابوالفضل مقابل کفر قرار گرفت اما با ادب صحبت می کند، با همان احترامات و فرهنگ خاص با اینها رفت و آمد می کند ( نامه می برد و می آورد، اجازه ای می گیرد.)
روز تاسوعا به نام حضرت نامگذاری شده است به این دلیل که امام حسین (ع) قرار بود روز تاسوعا به شهادت برسند، اما به حضرت عباس (ع) فرمودند: من خیلی به عبادت علاقه دارم، اگر ممکن است مهلتی از اینها بگیرد تا امشب را به عبادت مشغول شوند و فردا به جنگ بروند و چون حضرت این کار را انجام دادند و از خودشان مایه گذاشتند ( نسبت فامیلی بین اینها) و شاید به خاطر ایشان مهلت دادند این روز به نامشان گذاشته شد.
تاسوعا، ابولفضل؛

عاشورا، حسین؛
 ان شالله ما هم بتوانیم به اندازه خود فهم نسبت به این قضیه پیدا کنیم. خدا به ما معرفت دهد در زمانه ای که فساد بیداد می کند حرکت کنیم و راه را گم نکنیم.
و السلام 

                             

٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭ خدا نگهدار ٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭

.::::::::ж الهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم ж::::::::.

 

جمعه ششم 10 1387

.:::::::: بسم الله الرحمن الرحیم ::::::::.

٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭ سلام ٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭

  همراهی عقل و عشق

بسم الله الرحمن الرحیم

از جمله درسهایی که از مجموعه بهم پیوسته زیارت عاشورا می گیریم این است که راه سعادت فقط در صورتی طی می شود و انسان ب
رستگاری می رسد که عقل و عشق با هم همراهی کنند .
منظور ازعشق، یک مجموعه غیرمحسوس اما قوی وموثر از جانب کسی بر روی دیگران است . که با عناوینی همچون محبت و مودت
.و... شناخته می شود .
اگر قرار باشد به امور و قضایا فقط با دید عقلی بنگریم ، به مشکل برخواهیم خورد و یا بالعکس اگر بخواهیم احساسی و یا محبتی
و فقط از دیدگاه عشق نگاه کنیم ، باز هم به بن بست می خوریم . باید توانست بین این دو جمعی را به وجود آوریم و تا از عهده این
کار برنیاییم راه را پیدا نخواهیم کرد و سردرگم خواهیم بود و به فرض اگرهم راه را پیدا کنیم توان قدم برداشتن را نخواهیم داشت .
و حرکت از ما گرفته خواهد شد .
در تقـابل عشق ، عقـل قرار دارد . هـر دو در جهت مخالـف هم عـمل می کـنند .
عقل «باید» و«نبایـد» می کند ، اما عشق ، «نیستی» را می پسـندد .
عقل وقتی فرمان شدن می دهد، باید «شد» تا بتوان کاری را انجام داد ، ولی عشق به باید و نباید توجهی ندارد و در واقع بودن را
قبول ندارد و هستی آن به خاطر کسی است که دوستش دارد .
عقل انسان را پایبند نگه می دارد و حرکت را پذیرا نیست ، ولی عشق مطلقا سکون را قبول ندارد .
عقل طمانینه دارد، ولی عشق طمانینه را از آدم می گیرد .
اگر راه را پیدا کنیم ولی حرکتی نداشته باشیم مانند تشنه ای خواهیم بود که به آب رسیده ولی به آب راکد و فاسد شده . آنچه که سیراب
کننده است آب جاری و متحرک ست .
در عقاید هم همینطور است . عقیده ای که مارا به سوی کمال حرکت ندهد، به کمک انسان نخواهد آمد .
دستورات دینی مبنای عقلی دارد ، اموری به ما سفارش می شود . ما آنها را گوش می دهیم وعمل می کنیم . این پذیرش و انجام
دادن یعنی ایستایی . باید ما در حالی باشیم که از گفته یک گوینده به حرف بعدی آن برسیم . و این همان خاصیت عشق است .
نه عقل و نه عشق به تنهایی انسان را به نتیجه نمی رساند . باید هر دو را داشت و البته در حد تعادل نگه داشت .
این دو مقوله در دوستی با خدا و دوستان خدا و دشمنی با دشمنان خدا نمود پیدا می کند .
«محرم » اوج عشق است . انسان هر چقدر هم که اهل تقوی باشد و یا اهل علم باشد و یا هر چیز دیگر، این ماه فضایی را جلوی ما
باز می کند که اگر انسان ناامید باشد ، امیدوار می شود.اگر خیلی اهل عبادت ، طاعت و بندگی و اخلاص باشد، وقتی در این ماه عزیز قرار می گیرد، به کسانی برخواهد خورد که درعینحالی که چیزی ندارند، ولی بسیار والا و بالاتر از خود و هر انسان معمولی
می یابند. .
این رویکرد انسان را به حرکت وا می دارد. یعنی هرعاملی که در محرم دیده می شود، عامل حرکت است و فلسفه آن هم حرکت امام
حسین ( ع ) است . هم حرکت فیزیکی یعنی هجرت از شهری به شهری دیگر و هم حرکت و کوچ عرفانی .
این حرکت از عقل شروع شده و به عشق رسیده است. از بودن به نبودن و اساس آن بودن ، ماندن ، رفتن تا همیشه است .
امام حسین (ع) همیشه در حال حرکت است. توقف ندارد. اما همیشه همراه این حرکت طمانینه رابا خود دارد ( یا ایتها النفس المطمئنه ) . مبانی اعتقادی حسینیون، مستحکم است و عقب نشینی و خطا در کارشان نیست . اما این عدم لغزش و آرامش و استحکام ، دلیل بر قعود
واز پای نشستن آنها نیست . بلکه نشانه مجاهدت است ، قائمند ، سرپا ایستاده اند تا حرکت کنند . واین بزرگترین درس زیارت
عاشوراست .
هر کدام از عقاید ما ، دستورات شرعی ، قرآنی و... در صورتی ما را خواهد ساخت و به نتیجه خواهد رساند که این دو صفت را همراه
داشته باشند. یعنی هم مستحکم باشیم و سرپا (چه درعقیده و چه در عمل) و هم اینکه حرکت باشد .
اعتقادی ما را به جنبش وامیدارد که هم ریشه ای باشد و هم انجام دادن آن را ما را وا نگذارد .
اگر امام حسین (ع) به حج متوقف می شد و یا به سکوت در مقابل ظلم تن میداد و یا به احتمال خونریزی و شهادت از آرمان خود
دست می کشید، دیگر امام حسین نبود ، امام نبود ، انسان کامل نبود . مومن واقعی باید زنده باشد زنده اعتقاد و تلاش و روحیه و گرنه با مرده فرقی نخواهد داشت .
هر کسی هم که کامل است، دقیقا پیرو فلسفه امام حسین (ع) است . هیچ واجبی ، هیچ دستور شرعی و هیچ مرام دینی او را متوقف
نمی کند . این فراز و نشیبی است که قطعا در زندگی وجود دارد و حتی زندگی پس از مرگ را هم پوشش می دهد .
و باید به تعادل رساند
بحث عدد و رقم نیست که مثلا بگوییم پنجاه درصد عقل و پنجاه درصد از عشق مدد بگیریم . خیر ، هدف این نیست ، بلکه از هر کدام
به میزان صددرصد باید یاری گرفت . باید هر دو را دید و در تصمیمات هر دو را همراه هم داشت .
بعضی انسانها افراطی هستند و ایندو را به میزان لازم در کنارهم ندارند. گاها می بینیم اشخاص را که وارد ماه محرم می شوند به
صورت افراطی عاشقانه یا عاقلانه رفتار می کنند . بعضی درغیرمحرم همه کار را انجام می دهند و به این ماه که می رسند عاقل
می شوند . حرفهای بی محتوا تحویل دیگران می دهند و اعمال محرم را انکار می کنند. می گویند باید خوشحال هم بود چرا که امام
حسین (ع) به لقاء الله رسیده و تازه این یک پیروزی است و باید تبریک گفت و... و گروهی دیگرهم از آن سوی بام می افتند هیچ کاری را
انجام نمی دهند و اعتقادشان هم هیچ بنیانی ندارد. به دنبال حواشی و قمه زدن و شمشیر کشیدن و... هستند. هر دو این طرق اشتباه است .
اگر در تمام عمر انسان هر دو صفت با هم همراه باشند ، حتی در جزئی ترین کارها، آن موقع هست که به نتیجه خواهیم رسید .
اگر هرکدام از اینها به تنهایی باشد، زندگی از حالت عادی خارج خواهد شد . اگر«کل یوم عاشورا» را درک کردیم و همیشه همانگونه بودیم که در این ماه هستیم و اگر دیدیم که حق و باطل وجود دارد ، در آن زمان است که که اگر این ایام به ما رسید، ما با این ایام خواهیم رفت و حرکت می کنیم و از ما نخواهد گذشت . کمتر کسی هست که با این ایام همراه باشد و در همه حال عاشورایی باشد. این شروعش از یک جایی خواهد بود. یا از سن خاص یا مکان خاص یا شرایط خاص . بالاخره به یک شکلی در این مسیر قرار می گیرند .
ولی بسیاری از انسانها هستند که درسی از این ایام نمی گیرند و و این زمانها می آید و میرود ولی برداشتی ندارند و عبرتی نمی گیرند. حضرت علی (ع) فرمودند : در نگاهی که عبرت نباشد ، ندیدن بهتر است ، در شنیدنی که عبرت نباشد نشینیدن بهتر است . و در گفتنی هم که عبرت نباشد سکوت بهتر است .
از دیدگاه ما هم همین طور است . یک نگاه چشم ظاهری ماست و به عنوان دوربین تصویر برداری می کند و به ما اانتقال می دهد و یک نگاه دیگر عمیق تر و وسیع تر به همه این جریانات است .
حقیقت امام حسین (ع) در این عالم یعنی حرکت و پویایی .
درس جمعی که ما از زیارت عاشورا می گیریم این است که هم دوستیهایمان و هم دشمنیهایمان عاشورایی باشد . این اجازه برای یک مسلمان وجود ندارد که جز خدا را دوست داشته باشد و هر کسی را که خدا را دوست بدارد .
کسی که در این الگو قرار ندارد باید دوستی با وی را قطع کرد . و همین طور در زمینه دشمنی . و دلیل همه دوستی ها و دشمنی ها باید در همین حیطه قرار گیرد و ملاکی غیر از این را برنگزیند . و این خود عاملی است که تشخیص را در ما به وجود می آورد .
یکی از معانی کلمه «انسان» به معنی «انس گیرنده» است و این انس بین انسانها وجود دارد و اگر نباشد انسان نیست و به انزوا کشیده خواهد شد . رسول باطنی «عقل» نوع محبت کردن به شخص خاص و محب خدا را فرمان می دهد و در زمینة عداوت با دشمنان خدا هم همین ابزار به کار می رود و این باعث تنظیم حالات ما خواهد شد .
همه دستورات اهل بیت و خدا در قرآن به همین شکل وجود دارد و در شرایط مختلف کاربردهای مختلف وجود دارد. یک زمانی انسان را تربیت می کند ، زمانی دیگر تشخیص بوجود می آورد و ملاکهای اصلی را دراختیار قرارمی دهد که بر اساس آن دوست و دشمنی را انتخاب می کند . و قدرت تصمیم گیری در کلیه امور از دیدن تا شنیدن و گفتن و احساسات و... را در بر می گیرد .
در واقع یک ملاک برگزیده شده ولی همه را در برمی گیرد و قدرت تشخیص پیدا می شود هر چیزی را از دیگری می توان تمیز داد . قدرت شناختن حق از باطل در همه امور . باطل در همه جا هست . این طور نیست که توقع بهشت جاویدان داشت. چنین چیزی امکان ندارد. حتی قرآن هم درمورد پیغمبران اشاره به همین امر دارد که آل پیغمبر به جز کسانی که ظلم کردند ، الا کسانی که وفا دار نبودند الا .. .
بالاخره وجود باطل در همه احوال لازم است تا بتوان سره از ناسره را تشخیص داد . امام بر حق و امام تقلبی را شناخت .
در حدیث هست که درآخرالزمان هفتاد نفر ادعای پیامبری می کنند و ما الان می بینیم که کسانی هستند که به این ادعا رسیده اند.
اشخاصی که آگاهند ، خوب حرف می زنند ، قرآن را می شناسند ، حدیث می دانند و بر فقه و فلسفه مسلطند ، اما برداشتی را مطرح
می کنند، بگونه ای که می خواهند بگویند حق این است که آنها می گویند . پیغمبر حق را نگفته بلکه در یک حالت عرفانی قرار گرفته و بعد آنْ را می سنجیده و سپس بنا بر درک و فهم خود عمل می کرده و به مردم اعلام می داشته که این دین اسلام است .
در این دوران در همین جامعه ما کسانی وجود دارند که دنباله رو همین امرهستند که بیشتر در وادی علم کار می کنند. ادعا دارند که دین اسلام تجربه پیغمبر(ص) است و دین خدا نیست و دین اصلا معنا ندارد. هر کسی هر کاری می کند، همان فهم و دین و ارتباط با خدا را
بوجود می آورد .
تشخیص پیام آور راستین و دروغین از کجا بدست می آید ؟ در جواب باید گفت زمانی که همه دوست داشتنها و دشمنی ها مطابق همان الگویی باشد که زیارت عاشورا به آن اشاره دارد ؛ در جای جای آن می توان آن را درک کرد .
کسانی که در مقابل امام حسین(ع) قرار گرفتند، دقیقا همین قدرت تشخیص را نداشتند. با کسی دشمنی کردند که دشمن خدا نبود و با کسانی پیمان دوستی بستند و کمک و یاری رساندند که دوست خدا نبودند . و علت این لغزش آنها همین عدم وجود ملاک تشخیص بود .
همه اینها باعث شد که نتوانند بین وجود حق امام خود و وجود باطل حاکم زمان خود تمایز قائل شوند و به شقاوت ابدی رسیدند .
حدود سی هزار نفر وارد دشت کربلا شدند .همه آنها حرکت داشتند و آمدند و می دانستند که جانشان را ممکن است از دست بدهند ، ولی اعتقاد و ایمان لاز م را نداشتند . قدرت اینکه بفهمند و تشخیص دهند که با چه کسی به جنگ بر خاسته اند را نداشتند .
در این میان حر، آزاده ای بود که خطیرترین وضیعت را داشت. اما عمل بموقع را از خود نشان داد و خیلی زیبا توانست تغییر مسیر دهد
حر آمدن را می آید جانش را کف دستانش می گذارد و خود نیز مرگ جنگی است قبیله و سپاهش را هم همراه آورده است اما وقتی در تقابل حق و باطل شدید قرار می گیرد و باید راه را از چاه تمیز دهد ، آنجاست که راه درست را بر می گزیند .
در گفتگویی که بین امام حسین (ع) و حربن ریاحی پیش می آید، حضرت اباعبدالله به ایشان می فرماید : مادرت به عزای تو بنشیند . حر عصبانی می شود و می خواهد جواب ایشان را بدهد و می گوید افسوس که مادر تو دختر پیغمبر است و الا پاسخ تو را می دادم .
این نشان می دهد که حر در دوستی ها و دشمنی هایش قبلا تشخیص را داشته است و می داند دختر پیغمبر را (چون دوست خداست)،
دوست بدارد و حالا که حق و باطل اینقدر درهم تنیده شده و اوضاع غبار آلْوده شده باز هم توان تمیز دادن را دارد .
و بعد از چند ساعت به اشتباه خود اعتراف می کند و درخواست بازگشت می دهد .
نمونه ای دیگر که در بسیاری از مقاتل به آن اشاره شده است ، صحبت چند جمله ای بین اباعبدالله و شمربن ذی الجوشن است و بسیار عجیب است : امام در زیر دست و پای شمراست و دیگر رمقی ندارد. فقط به سختی سخن می گوید ،هم از تشنگی و هم جراحتها و هم اعضای قطع شده ایشان تاب از ایشان برداشته است. در این هنگام شمر برای بریدن سر ثارالله و طمع دریافت پاداشی که داده اند اقدام می کند. امام می فرمایند : من رمقی ندارم و در حال مرگم . شمر می گوید : من آمده ام جایزه ام را بگیرم و با تو کاری ندارم ؛ امام می فرمایند : مگر مرا نمی شناسی ؟ می گوید چرا ! تو پسر و سبط رسول الله هستی . پسرعلی و فاطمه ای . می فرمایند : مگر نمی دانی ما
بر حقیم و بارها نشنیدی و نبودی و ندیدی ؟ شمر پاسخ می دهد : چرا ! ولی من به اینها توجهی ندارم . من جایزه ام را می خواهم بگیرم .
همین جاست که قدرت تشخیص به کار می آید. شمر فقط پاداش و اجر را می بیند و نه خدا و نه حق و باطل را . او به خاطر نگرفتن این درس به درک واصل شد و مقامش پستر از حیوانات قرار گرفت . ولی حر راه نجات را پیدا کرد و به سعادت ابدی نائل گشت واین چیز ساده ای نیست .
اگر اینها ملاک تشخیص ما نباشد،از راه باز می مانیم . و حتی ممکن است امام زمان خود را حتی بعد از ظهور ایشان نشناسیم . اکثرا تصور می کنند اگر زمان ظهور برسد و حضرت تشریف بیاورند همه به دنبال ایشان می روند. در صورتی که اینطور نیست . با یک مثال ساده می توان ثابت کرد . مگر امام حسین(ع)در زمان خود ناشناخته بود ؟ مگر مردم نمی دانستند پسرفاطمه (سلام علیها)است ؟
مگر نمی دانستند از ذریه رسول الله (ص) است ؟ بارزترین اطلاعات شناسنامه ای ایشان را می شناختند . برخلاف امام عصر ما که حتی چهره ایشان از نظرها غایب است . ابا عبدالله را همه می شناختند . معجزات فراوان و عجیبی حتی در کربلا از ایشان دیده بودند . پنجاه و هفت سال بین مردم آن زمان زندگی کرده بود. پس چگونه است که با سبط پیغمبراینگونه رفتار کردند ؟
دلیل این است که آن شناختی را که لازم است، نداشتند. شناختی که بتوان دراثر آن حق را از باطل جدا کرد . اینکه دوست خدا و دشمن خدا رابتوان حتی در بین سی هزار سپاه شناخت، حتی اگر مظلوم باشد و حتی اگر یاری نداشته باشد و تنها مانده باشد . اینها مهم است وگرنه اینکه بگویی پسرکیست ؟ پدر کیست ؟ شجره او چیست ؟ شناخت پدید نمی آید .در مورد بقیه الله هم همینطور است .پس از ظهور حضرت که انشاءلله به زودی خواهد بود، همه ایشان را خواهند دید. ولی این شناختی نیست که ما باید به دنبالش برویم. شناخت واقعی تشخیص حقانیت ایشان است . شناخت راه امام زمان است. اینکه با گفته های ایشان تقابلی نداشته باشیم . اگر این معیار دوستی و دشمنی که از زیارت عاشورا فرا می گیریم برای ما نباشد آهسته آهسته قدرت تشخیص را در خودمان از دست خواهیم داد و این کم معرفتی ما نسبت به آخرالزمان و شرایط حاکم بر آن است .
اگر ما قدرت فهم نداشته باشیم و جمعی بین عقل و عشق نتوانیم ایجاد کنیم ، وقتی دوباره باز گردیم ، همان آدم خواهیم بود .
نه رفتنمان دل کسی را تنگ خواهد کرد و نه آمدنمان کسی را خوشحال خواهد کرد و اصلا بود و نبودمان در این دنیا فرقی نخواهد کرد . حال کسانی که بود و نبودشان دراین دنیا فرقی نمی کند هم همینگونه است. یعنی حرکت ندارند و نمی اندیشند تا بایدی را به باید دیگر متصل کنند. متوقف شدند . ممکن است که انسانهای خوب و پاکی هم باشند ولی به هر حال از راه باز مانده اند .
کسی که متحیر و سردرگم است خیلی طول می کشد تا به یقینی که حرکت می دهد برسد و ممکن است در حال حرکت باشد و ایمانش کامل و اعمالش درست و نیاتش صالح و صادق ولی یقین بیشتر می خواهد و این یقین هم لازم است .چرا که لازم است تا آدم از یک جایی شروع کند ؛ ولی انسانهایی که سخت به یقین میرسند یا بی عقل هستند و یا بی عشق و یا فقط می خواهند هرچیزی را طبقه بندی کنند و یا هیچ طبقه بندی را نمی پذیرند و یا می خواهند هر چیزی را که خود درک کردند و فهمیدند، عمل کنند و یا اینکه می گویند هر چیزی که خدا گفت و خود هیچ تفکری روی آن ندارند . یعنی در واقع فقط یک «باید» دارند که هیچ حرکتی در آن وجود ندارد و برایشان «باید » دیگری وجود ندارد که در آن حل شود و به« باید» دیگری برساند . باید نیروی محرکه ای باشد. حتی در جزئی ترین امور از رفت و آمد گرفته تا خرید و فروش و انتخاب شغل و انتخاب همسر وآموختن علم وهمه و همه .
کسانی هستند که با یک تغییر زمانی و مکانی ،اعتقادی را کامل نکرده و کنار می گذارندو می گویند همانی که از ابتدا بود،همان است و هیچ تحولی صورت نمی گیرد ، به آن معناست که سعی نمی کنند که ارتباط خود را با آن دستوری که خداوند فرموده وفق دهند .
اگر ما چنین دستورالعملی را در صدر اعمال خود قرار دهیم هر کاری را که انجام دهیم هر رفت و آمدی که داشته باشیم هر اتفاقی که برایمان رخ دهد و هر چیز جدیدی دیگری که وارد یا خارج از زندگی ما شود، این عقیده را بالا خواهد برد و حرکت می دهد .
کسی که الگوی الهی او اینگونه تنظیم شود و خود را مدام به این عادت دهد که طرف مقابل را ببیند و مدام سنجش کند و این تشخیص را دهد که نسبت به برخورد دیگران محبتش را کم یا زیاد کند، راه را درست طی خواهد کرد . این حرف ساده ای نیست ولی ریشه در تمام ابعاد زندگی دارد. حتی اگر بخواهیم دین را بپذیریم و فقط بخواهیم انسانی زندگی کنیم ، بهترین ملاک همین خواهد بود که هم مارا مستحکم می کند در راهی که می خواهیم انتخاب کنیم و هم مارا حرکت می دهد .
برای این بحث می توان مثـالی را ذکر کرد . گاهی انسان به دلایـلی از یک مجموعه ای دور می شـود. حال یا یک سال یا پنج سال و یا ... ولی زمانی که باز می گردد یک عده ای را می بیند که زنده هستند و حرکت می کنند و پیشرفت کرده اند هم زنده مادی هم زنده معنوی . اما عده ای دیگر نه تنها همان آدم های چند سال قبل هستند بلکه گمان می رود جزء زنده ها نیستند .همان عقیده ، همان عمل ، همان تشخیص و هنوز انسانها را با همان دید می نگرند . هنوز امام زمان برایشان همان امام زمان است ، خدا همان خداست و هیچ تکاملی پیدا نکرده اند . ولی اگر رو به کمال بودند ،خدا را بهتر می شناختند و امام زمان خود را دقیقتر و والاتر درک می کردند . اعمالشان بهتر می شد چه در کمیت و چه در کیفیت . تنها زندگانی جسمانی مهم نیست . تفاوت انسان با حیوان در همین است . زندگی یعنی حرکت .
کسی که می گوید من یک روز به این حقیقت رسیدم و سی سال هم هست همین را می گویم ، حرف کاملا احمقانه ای می زند و اشتباه محض را مرتکب می شود .
زیرا دست یافتن به حقیقت ثابت تنها توسط انسان کامل صورت می گیرد و دیگر حتی نیاز نیست که به آن چیز دیگری اضافه شود و این دستیابی به حقیقت ثابت کار ما نیست .
اگر آدمی این عقیده را حفظ کند هر کس دیگری که با وی به نوعی مرتبط باشد تاثیری از وی خواهد گرفت. چنین چیزی محال است که پرتو نوری نداشته باشد و فقط تاریکی های خود را روشن سازد . حال به هر صورتی باشد یا کوتاه یا مقطعی و یا گذری در هر محلی که وارد شوند هم دیگران مراعاتش را می کنند وهم او بر دیگران تاثیر گذار خواهد بود .
این درس بزرگ و عظیمی است که ما از زیارت عاشورا می گیریم . مهم دانستن نیست مهم عمل کردن است و ان شا الله هم در همین مسیر قرار بگیریم .والسلام.

                             

٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭ خدا نگهدار ٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭

.::::::::ж الهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم ж::::::::.

 

جمعه ششم 10 1387

.:::::::: بسم الله الرحمن الرحیم ::::::::.

٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭ سلام ٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭

 
زنده نگاه داشتن دین دلیل شهادت امام حسین (ع)

 هفت سوره ای که حوامین نام دارند، یعنی شروع آنها با "حم" مشهورند، از یک نگاه، در مورد امام حسین (ع) است. از سوره مبارکه غافر تا آخر سوره مبارکه احقاف.

این مبنای بحث است، تا اگر کسی پی گیر باشد و بخواهد دقیقتر و وسیعتر دنبال کند و بداند از چه مسیرهایی می رویم.

اما ابتدا تصمیم بر این بود که بحث نماز در محرم امسال مطرح شود ولی بعد از تفکر متوجه شدم ظاهراً این بهترین تصمیم نیست، موضوع خوبی است ولی بهترین و لازم ترین، نیست. دلیل هم این است که اگر انسان دقیق به وضعیت موجود  پیرامون نگاه کند، می بیند که بنا بر گفته معصومین (ع) ما حالت غریق را داریم یعنی در حالت غرق شدن هستیم و در آن حالت، درست است که ممکن است نماز کمکی به فرد کند، و از غرق شدن نجات دهد، ولی باید کار دیگری را انجام دهد باید بداند چگونه از غرق شدن نجات پیدا کند، چه کار کند و چه نکند، چه بگوید و چه نگوید، افکار و اعمال داشته باشد تا غرق نشود. پیغمبر (ص) فرمود: درآخرالزمان وقتی خیلی شرایط برای مومنین سخت می شود، بادی وزیدن می کند که از هر روزنه ای رد می شود. و همه به آن مبتلا می شوند. شبیه آن آبی است که هر کس خورد بلایی به سرش آمد. بعضی از پیامبران این امتحان الهی، را دادند. در اینجا باد است. شاید یکی از دلایلی که باد را به جای آب مطرح کردند، این است که باد نافذتر است. چون آب مایع است و باد، گاز است. ذراتش ریز است و به هر جایی نفوذ می کند. این کفر و این برگشتن از اسلام، برگشتن از حقیقت، برگشتن به کفر، به نقل از قرآن برگشتن به جاهلیت، ظریف و دقیق و با ذرات ریز در زندگی انسان وارد می شود. در خوراک، در پوشاک، در دیدنی ها، در شنیدنی هایی که در موردش صحبت می کنند، افکار و تمایلات مردم ، بسیار ظریف و بی سروصدا وارد می شود و به همه بدون استثنا مگر انسان کامل و امام زمان(عج) سرایت می کند. و همه به نوعی کم یا زیاد گرفتار این قضیه می شوند.

مثلاً الان مرگ نرم داریم، مرگ سخت داریم.

مرگ سخت مثل دار زدن، مجرمی را وقتی جرم او ثابت شد، مطابق حکمی که در قرآن هست، او را دار می زنند یا تیر باران می کنند.

مرگ نرم که کشورهای مثلاً دموکراتیک مثل آمریکا، که اگر جنایتکاری پیدا شود که به این حد باشد که مجازات او مرگ باشد، مرگ نرم برای او تعبیه کردند، مثلاً در یک اتاق گاز مسموم او را گذاشته و این گاز آهسته آهسته انتشار پیدا می کند، تا طی زمانی، این فرد نرم و آرام بمیرد، تا آن صحنه دلخراش مثلاً شکستن گردن زیر طناب، و دست و پا زدن و... ندارد.

هر دو اینها مرگ است ولی یکی سخت و دیگری نرم؛

خیلی کم پیش می آید در دینداری، در اسلام، در ایمان به ظاهر حق، کسی سخت دین خود را از دست بدهد. عموماً نرم دین را از دست می دهند. این طور نیست، و به ندرت در طول تاریخ حق، از اول زندگی آدم ابوالبشر تا الان بوده که در یک شبانه روز انسان از مسلمانی به ملحدی روی آورد. آن چیزی که عمومیت داشته مرگ نرم معنوی و دینی بوده است. به یک باره انسان دزد نشده، یک باره زنا کار نشده، یک باره حرام خور نشده است. یک دفعه منکر ضروریات دین مثل حجاب، یا مسائل امامت و قیامت، معاد جسمانی و ... نشده است. بلکه یواش و آهسته، مثل اتاق مرگ پر از گاز مسموم، آلوده شده طوری که خود انسان هم متوجه مرگش نمی شود. نه تنها نمی فهمد بلکه همان حرفها را دوباره می زند. هنوز می گوید من مسلمانم، من مومنم، ولی دین او مرده است. نه تنها مرده و ادعای دینداری می کند، بلکه دیگران را هم که زنده هستند را تهمت می زند که از دین خارجند و به قول امروزی ها رادیکال هستند. به اوصولشان سفت چسبیده اند و دست بر نمی دارند. اینان مغزشان خشک شده است. با این که او خود متوجه نیست که آهسته آهسته مرده است.

دیروز، یک ماه پیش، یک سال پیش، ده سال پیش، خیلی از چیزها را حرام می دانست. اما الان همه را حلال می داند. خیلی از چیزها را حلال می دانست و الان حرام کرده است. قدیم خیلی از کارها را خوب می دانسته، اما الان بد می داند و بالعکس. اصلا داستان زندگی خیلی ها و همین هایی که الان تلاش می کنند برای مجلس هشتم، چون شرایط طوری هست که اگر اینها چیزی بدست نیاورند، کاملاً مرده اند. بخاطر همین با هر کسی هم پیمان می شوند.

داستان زندگی شان را از قول خودشان که می خوانید، گفته اند: «  اول انقلاب، برای کارهای خودمان خانه نمی رفتیم، نان خالی می خوردیم، میشد بیشتر فراهم کنیم، ولی می گفتیم ما انقلابی هستیم، خاندان شاه را می خواهیم کلاً جمع کنیم، این اموال و امکاناتی را که در اختیار پهلوی ها بوده را از اینها بگیریم و به مناطق محروم بدهیم، پس ما که چنین نیتی داریم، خودمان هم باید نان و پنیر بخوریم. نمیشود که غذای خوب خورد، بعد شعار دهیم که می خواهیم، این غذای خوب را به همه ایران برسانیم. حتی آن روستاهایی که در نقشه نیستند!  ( خیلی از روستاها آنقدر محروم بودند که حتی نمی دانستند کشوری وجود دارد، رهبری هست، مملکتی هست)؛ بعد وقتی در رأس کار قرار گرفتیم بعد از جنگ، متوجه شدیم اصلاً نمی شود ( این ناتوانی را آنها می گویند ولی اگر کسی با یک چشم حقیقت بین نگاه می کند، می بیند که این دقیقاً در یک اتاق گاز سمی بوده است، سمی که دین طرف را می کشد، نه جسم او را؛ ) تا اینکه ده سال پیش به این نتیجه رسیده که اگر جوجه کباب نخورد، جان و توان این را ندارم که برای آن روستایی کار کنم. و اصلاً لازم است که این را من بخورم؛ »

این یک مثال ظاهری بود. چون مسائل معنوی و اعتقادی بسیار دقیق است. خوراک و پوشاک و موضوعات ظاهری زود فهمیده می شود. چطور این مسئله در ده سال پیش حرام بود و خود را موظف می دانستیم که به مستضعفان برسانیم، ولی بعد از این مدت، نظرشان بر می گردد که نه تنها آن حرف اشتباه بوده، بلکه اشتباه است که الان خورده نشوده، چون اگر نخوری، چگونه می توانی کار کنی؟!  این عذر بدتر از گناه است.

در معنویت هم همنیجور است. کسانی که از دین خارج می شوند، پشت می کنند به اسلام حقیقی، در زمان معصومین و یا در زمان پیامبر(ص) خیلی از افراد بودند که از دین خارج شدند .

الان ما دقیقاً بین غدیر و عاشورا هستیم. روز غدیر دهها هزار نفر، به عنوان نمونه ای از جامعه اسلامی بودند چرا که در آن زمان همه مسلمانان به حج نمی رفتند، مقیاس پایین بودند، مثل الان که حدود دو میلیون به حج می روند، اما نزدیک دو میلیارد مسلمان داریم، که نمی توانند مشرف شوند. از این تعداد یک صدم ایشان به حج می روند؛ در آن زمان این مقدار حدود هشتاد تا صد هزار نفر بودند. اینان با پیامبر بیعت کردند و او را قبول کردند و آرزوی طول عمر کردند و گفتند که اگر شما هم نبودی، جانشین تو را می پذیریم. ولی بعد از آن در فاصله کوتاهی که پیامبر از دنیا می رود، دو ماه کامل  با دوازده روز، دقیقا هفتاد روز بعد، چی می شود که تغییر رویه داده که نه تنها حرفای پیامبر را نپذیرفتند بلکه گفتند ما اشتباه کردیم، مگر ما خود عقل نداریم که یک نفر را انتخاب کنیم؛ حال همین اتفاق چندین سال بعد حدود شصت سال بعد دوباره رخ می دهد و به جایی می رسند که واجب میدانند که امام حسین را بکشند. اینان مرتب دارند از آن گاز مسموم استنشاق می کنند.

 روز اول گفتند اطاعت از پیامبر واجب است، بعد برگشتند و عقل را ملاک قرار دادند. بعد از مدتی گفتند که معاویه امکاناتش خیلی بیشتر از حسن بن علی است. لشکری وفادار دارد که وقتی اعلان جنگ می دهد همه می جنگند. اما لشکر حضرت، زود پراکنده می شوند. و این نشان از ضعف فرماندهی او دارد. ( در حالی که خودشان می دانستند اینطور نیست). بعد از مدتی حدود ده سال از حد گذارند و گفتند این خاندان انحراف دین اسلام هستند، ( این اسلام برای همین خاندان است) و از دین خارج شدند، تا اسلام از این منحرف تر نشده اینان را بکشیم حتی زنان و فرزندانشان را؛ حتی اجازه ندهیم که اینان به شهر برسند وسط یک بیابان آن ها  را محاصره کنیم و تشنگی بدهیم و ایشان را بکشیم تا صدایشان به هیچ جایی نرسد.

این موضوع برای صدر اسلام بود که اسلام داغ داغ بود و معصومین هم حاضر بودند. ولی الان 1400 سال گذشته است. معصوم در دسترس نیست یعنی هست ولی کسی معرفت درک ایشان را ندارد و ایشان غایب است. دستورات از طریق علما رسیده است. کسی که این را پذیرفت اوج آن انقلاب اسلامی بود. قبل از آن اسلم تقریباً مرده بود. یک اسلام الکی، مثل مسیحیتی که امروز در واتیکان است. طرف قیمت ماشین او یک یا دو میلیون دلار است، به عنوان پاپ ... یک چنین شخصی رهبر معنوی همه مسیحیان (کاتولیک) می شود. چون جانشین خداست باید همه چیز او در رفاه باشد.

اسلام قبل از انقلاب اسلامی تقریباً به این جهت کشیده شده بود، در واتیکان به آن شکل در ایران به یک شکل دیگر؛

اسلامی که به مردم نگوید چه کنید، چه بگویید و چه بپوشید، چه بشنوید و کجا بروید و جزییات زندگی را اصولی مطرح نکند، فقط در دل باشد و بین فرد و خدایش ( اگر درست باشد یا نباشد) رابطه معنوی ایجاد شود، این اسلام باقی مانده باشد، کسی مثل امام خمینی اعتراض می کند که این چه اسلامی است، پس پیغمبر برای چه مبعوث شد؟، که آیا در دل مردم ارتباط با خدا هست یا نه؟! هرگز، این طور نبود او آمد تا ظاهر را بیان کند، اگر ظاهر درست نباشد چگونه ممکن است باطن درست باشد؟. هر دو اینها با هم است. اما  اسلام برای مسائل ظاهری مردم، دستور آورده است.

وقتی جامعه از انوع لباس ها پر شد تو کدام لباس را بپوشی؟ به دلایل متعدد نه اینکه چون اسلام است و پیغمبر  هستم باید گوش دهی، نه به  دلیل پزشکی، عقلی و روانی، اجتماعی و اخلاقی همه اینها جمع می شود و حکمت خود را می سازند و تبدیل به وحی و حدیث می شود. وقتی امام می گوید فلان لباس را بپوش چون امام عاقلترین و اکیل ترین و داناترین و تمیزترین افراد  است. چرا ما اینقدر روایات داریم که پیامبر تمیز بود؟ این یک مسئله شخصی نبود. پیغمبر الگو بود و برای اینکه قائل بود وقتی من اینقدر تمیز و از همه پاکیزه تر هستم و قتی سفارش می کنم یک سفارش تمیز می کنم. حال ممکن است خوراکی باشد یا پوشاکی یا فکری و .. باشد . همه اینها تمیز و پاک است. یکی از معانی عصمت همین است که هیچ جور آلودگی ندارد، نه جسمی و نه فکری و نه خوراک و نه پوشاک؛ اسلام این است که تمام این دستورات را بدهد.

امام خمینی اعتراض به اسلام موجود کرد و گفت چهار سال دیگر همین اسلام مرده هم تمام می شود. اسلام این است که در جامعه مطرح شود.

آیاتی که در مورد بنی اسرائیل است، اگر حضرت موسی می خواست یک کار قلبی انجام دهد در گوشه ای می نشست و دیری درست می کرد و با خدای خود راز و نیاز می کرد و عده ای هم مرید داشت. در حالی که این هدف نبود. وقتی به آن توانایی منطقی رسید، و عقل او کامل شد، وحی آمد که موسی برو و با فرعون صحبت کن، بگو تا ظالم هستی و مردم را استثمار می کنی. بنی اسرائیل را به من واگذار کن و مردم را رها کن. اگر قبول کرد که بهتر و اگر قبول نکرد، وحی های بعدی آمد که چه کند و در نهایت آنها به عذاب دچار شدند. و یک بخش زیادی از بنی اسرائیل نجات پیدا کردند و البته بعد ناشکری کردند.

همه ادیان اینطور بودند اگر قرار بود پیامبران یک کار قلبی کنند، که درست نبود . الان می بینیم که کسی حجاب درستی ندارد، ولی می گویند این فرد دل بسیار پاکی دارد. ولی اسلامی که دل پاک دارد ولی ظاهر ندارد، هیچ فایده ای در آن نیست. این با هر کسی هست زن و مرد آن فرقی ندارد. این دل پاک بدون ظاهر، مسلمانی نیست. مسلمانی که پیامبر و معصومین گفتند محسوب نمیشود، مسلمان آن است که پیرو خدا و پیغمبر و جانشینان او باشد نه آنچیزی که به دل ماست و ما خود می فهمیم.

امام خمینی گفت این دین نیست و باید دین وارد جامعه شود. بر روی این شعار اصرار کرد. به شاه گفت، این بساط را جمع کن و برو تا مردم خودشان تعیین کنند. اول با او خیلی ساده برخورد کردند و گفتند از این دست آدمها زیاد دیدیم و تو را کنار می زنیم( اسناد صوتی و مکتوب اینها هست)، بعد از مدتی گفتند ما حق تو را می دهیم و سهمت را می دهیم، امام گفت ده برابر این را من به شما می دهم، یک ساعت در رادیو حرف بزنم،  و با مردم این موضوع را در میان می گذاریم هر چه مردم گفتند همان را عمل می کنیم. اگر گفتند من را نمی خواهند من می روم و شما ادامه دهید. اما اگر گفتند شما بروید. ولی دستگاه قبول نکرد و گفتند همچین چیزی نمی شود. این درگیری ادامه داشت و بیشتر شد و امام مرتب سخنرانی می کرد، شما فرض کنید یک سخنرانی به کجا راه پیدا می کند و آن هم با امکانات آن زمان بود. الان امکان این است که یک سخنرانی را همه مردم دنیا مستقیم بشنوند ولی در آن زمان این گونه نبود و بسیار محدود بود . ولی سخنرانی امام مرتب گسترش پیدا کرد. به صورت کتبی به عنوان علامیه و صوتی آن هم به صورت کاست پخش می شد. این ادامه داشت تا اینکه علناً امام فرمود که شاه باید برود. و بدین ترتیب اسلام مطرح شد. یعنی شروع انقلاب اسلامی، تازه شروع اسلام حقیقی است.

حال اینکه چقدر ما موفق شدیم تا اسلام را بفهمیم و عمل کنیم، بحث جدایی است. باید دید ملاک چیست و ما الان چه چیزی را گم کرده ایم. یا در چه خطری قرار داریم. اگر بحث این است که حرف انقلاب و سیاست و آخوندها را نزن، این می شود یک امر قلبی، که بودایی ها و بی خدایان و مشرکین و یهودیان و مسیحیان هم دارند . این چیزی است که همه در درونشان یک ارتباطی با یک ماوراء و یک غیبی،. با کسی که قدرتمند تر از همه است، ارتباط برقرار می کنند. اگر اسلام این است پس چرا اینهمه پیغمبر و معصومین و شهادت و بودند و از همه مهمتر امام حسین جانشان را در کف گذاشتند و خود را به کشتن دادند، خانواده شان شهید شوند و یک بخشی از آنها هم به شهادت برسند، و بعد هم ما هر سال محرم راه بیاندازیم، و هییت درست کنیم . آیا همه اینها بی جهت بوده است؟ اینکه بگوییم همه در قلبشان اعتقاد دارند و امام حسین فقط برای تقویت این ایمان تلاش کند؟ چه دلیل دارد که به کار یزید دخالت کند؟

پس آن اسلام نبوده است. اسلام آن است که مطرح شود. اسلام آن است که دشمن دارد. اسلامی که نه دشمن دارد و نه با کسی کاری دارد و چون در دل انسان است کسی از آن خبر ندارد، آن اسلام محسوب نمی شود و یک چیز خرافی و شخصی است.

تمام مسلک ها و گروه های منحرف دقیقاً از همین جا وارد شدند. سبیل را از ریش بلندتر کن و به چیزی دیگری کار نداشته باش و راه رسیدن تو به خداست، جدیداً اوضاع دراویش فجیع شده است اینان امر می کنند که طرف کراک بکشد، و جز ضرورتهای دین دست ساز خودشان می دانند. چون طرف را از حالت عادی خارج می کند تا هر چیز را اینها می گویند اینا می پذیرند، اسم دین را هم بر آن می گذارند. دین این نیست. دین باید لباس را درست کند، آرایش سر چه زن و چه مرد را درست کند. خوراک را درست کند. این حرف دین است و وظیفه پیغمبر هم است که دین را تبلیغ کند. مردم را بترساند و یا امید به  آنها دهد. به مردم بگوید مثلا این لباس خوب، پاک، و عقلی و روانی و اجتماعی و اخلاقی است و این را برای پوشیدن توصیه می کند، اگر پوشیدید مورد رضایت خداست، این دنیا منفعت مادی آن را می برید در ادامه منفعت معنوی را هم خواهید برد، اگر نه، با خدا مخالفت کردید، اینجا ضرر می کنید و عمر کوتاه می شود و مریض می شوید و با هم درگیر می شود و خیلی از اتفاقات دیگر برای شما پیش می آید، بعداً هم گرفتار آتش می شوید که آتش هم همین اعمال شماست.

کار پیغمبر و  اسلام این است که این موضوعات را بگوید.

در حال حاضر حدود 500 هزار هئیت است و حدود 300 هزار روحانی، این مبلغین هم همین موضوعات را می گویند. واجبات و محرمات، را بیان می کنند تا نظر خدا و قرآن و اسلام را بیان کنند. حال اگر عامل نباشیم مسئول خود ما هستیم، و اجباری نیست. خدا به انسان عقل داده و به جهت همین عقل و اختیار، فهم و انتخابی که می کند، ارزش پیدا می کند. وگرنه حیوانات همه به نوعی مجبورند. مجبورند که بخورند و یا خورده شوند. مثلاً گوسفند خورده می شود و کسی هم نمی تواند این سنت الهی را به هم بزند، این حیوان نگرانی ندارد و هیچ وقت هم از این بابت انقلابی نکرده است. چون عقل و فهم ندارد. این انسان است که اگر برده قرار بگیرد و ظلم به او متحمل شود، انقلاب می کند. مظلوم واقع شود، فریاد می زند. چون فهم و اختیار و توانایی دارد و در واقع یک انسان است که مرتبط با خداست. اسلام آمده تا این را به بشریت بگوید، هیئت برای این است. امام حسین(ع) برای این شهید شده است که ایشان یک فریاد خیلی بزرگ زده است.

برای لباس شما، برای خوراک شما، برای افکار شما، برای اعمال شما، حلال و حرام داریم. مبادا رها کنید بروید، تا هفته دیگر و ماه دیگر و سال دیگر تا محرم، این نامش اسلام نیست. این که در دل امام حسین را قبول داشته باشید فایده ای ندارد. باید مدام این آموزش را ببینید و مدام تحویل بدهید. که آیا فلان چیز درست است ؟ فلان لباس مناسب است؟ ... تا زمانی که ما به این توانایی برسیم که بفهمیم، که کدام لباس را باید بپوشیم و کدام را نپوشیم؛ چه رنگی برای چه لباسی مناسب، برای چه سنی کارامد و برای چه چیزهایی قابل استفاده است؛ اینها باید همانی باشد که معصومین گفته اند.  

الان در اینترنت یا حتی در تلویزیون ملی خودمان یک بررسی کنیم می بینیم که پر از این حرفهاست. کارشناس دعوت می کنند مثلاً به عنوان دکورات، توصیه می کند فلان شی با ابعاد خاص را در کنار شی خاص دیگر نگذارید.اتاق نشیمن را فلان رنگ نزنید، فلان لوازم را استفاده نکنید. این به عنوان متخصص کارش این است. ما نمی گوییم اینها نباشد، بالاخره کسی که لوازم دارد و خانه ای، یا انسان هیچ حرفی ندارد که بزند، همه چیز را در هم بدون قید چیدمان  می کند، این درست نیست، اصل بر نظم است، خداوند همه کارهایشان بر اساس نظم است. تمام کارهای انبیا هم بر نظم است و تمام قواعد دینی ما هم بر پایه نظم استوار است. پس قطعاً نظر دکوراتی هم دین ما دارد. به شرطی که ما به دنبالش آن برویم.

اگر از محرم امسال تا محرم سال دیگر فقط به دنبال این چیزها باشیم این دین برای ما دین نمی شود. چطور می شود آدم یک هفته عمل کند و فقط یک ساعت بشنود؟ این ممکن نیست. حداقل این است که یک ساعت باشد شنید و پنج یا ده ساعت عمل کرد. یک مقدارش خواب و خوراک  است که حتی آنها هم دستور می خواهد که چگونه باید خوابید؟ تنها نباید فکر ما به سمت دین برود، اینها ابعاد عقلی و جسمی و سلامتی و بالاتر از اینها سلامتی روان، هم دارد.

مثلاً در مورد خواب تقسیم بندی شده، نوع خاصی از خوابیدن، خواب حکما است، نوع دیگر خواب انبیا، نوع دیگر خواب شیطانی و ... وقتی انسان فکر می کند به این موضوعات و کاربرد آن را در جامعه می بیند، متوجه می شود که دقیقاً همان است که دین سفارش کرده، حتی خوابیدن بدون دستور العمل هم نیست. خوردن بدون دستور العمل هم نیست. شما چگونه بنشینی؟ ایستاده غذا نخوری؛ چه بخوری؟ با چه فاصله ای؟ به چه مقداری؟ با چه کیفیتی؟ با چه کمیتی؟ و... در هر کدام از اینها باز هم ممکن است هزاران دستور باشد.

چند ساعت باید شنید و چند ساعت باید عمل کرد؟ اگر ما خیلی درست قدم برداریم، هفته ای یک بار هیئت می آییم، یک ساعت( اگر همه یک ساعت مفید باشد) و حرف مطمئن و مستند باشد، می شنویم و یک هفته اجرا می کنیم. یعنی چیزی حدود 1% ؛ آیا چنین چیزی ممکن است؟ نیست ، البته ممکن است این دینداری شود ولی به ندرت! حال بعضی ها چند هفته یک بار به این محافل می روند، بعضی سالی بک بار! اینها امکان دارد ولی زندگی می شود که نمی توان نام اسلام را بر آن نهاد. دچار آن مرگ ( مسموم) شده ایم. حالا نمرده ایم ولی در کما هستیم، باید تحت مراقبتهای خاصی قرار بگیریم. تا این مراقبت سلب شود، فورا یک فکر غلط و یک کار گناه از انسان سرمی زند. بعضی مریض ها که خود مرگ هستند . بعضی ها هم اصلاً حال ندارند یعنی معنوی و دینی ندارند.  ولی کسی که مدام آموزش می بیند، مدام عمل می کند و اعمالش را عرضه می کند، ممکن است به یک آیه به یک حدیث، به یک کتاب مطمئن( فرقی ندارد)، عمل کند.

این انسان زندگی خودش را دارد. همان دستوری که الان برای جسم می دهند. مثلاً در رده سنی خاصی باید ماهی یک بار به پزشک مراجعه کند، به نسبت بالا رفتن سن نوع مراجعه هم متفاوت می شود، در سن بزرگسالی دیگر حداقل سالی یک بار باید چک آب شود، این را تجربه بشر ثابت کرده که اگر رها کنیم، ممکن است دچار امراض مختلفی شوید. یک مشکل پیچبده روانی، یا یک افسردگی خاصی ایجاد می شود. اما اگر مدام چک آب برویم  آزمایشات صحیح انجام بگیرد و پزشک واقعا حاذق باشد، مدام جسم را عرضه می کنیم، که مطابقت پیدا کند با استانداردها و قوانین، با آن تعاریفی که برای یک جسم سالم است. که آیا سالم هستیم یا نیستیم؟ اگر سالم نیسیتم همین الان که مریضی چندان ریشه پیدا نکرده باید دوای آن را پیدا کرد. این برای جسم است حال با این اوصاف آیا نباید این را برای دین تعمیم دهیم؟ چرا باید روزی پنج مرتبه نماز واجب بخوانیم؟ آیا خدا زور گفته؟ نه این طور نیست. اگر ما اسلام را پذیرفتیم این نشانه اسلام است. این اجبار نیست می توان نپذیرفت ! در درون می شود نپذیرفت و کسی از درون ظاهرا با خبر نیست. خیلی از ما، نماز بدون عقیده می خوانیم. در محفلی، بدون عقیده می نشینیم. برای چه به هیئت ها میرویم؟ نمیدانیم! امام حسین برای این شهید شد که ما جواب این سوالات را پیدا کنیم. یک فریاد بزرگ در عالم شد که دین را تعریف کند.

اگر همه چیز با هم جمع شود، قاطی شود دیگر نامش دین نیست. همان دینی که سفارش کرده نوع مختلفی از غذاها را با هم نخورید، سفارش هم کرده که فلان حرف مثلا غیبت با یک آیه از قرآن جمع نمی شود. اگر یک روزی این دو را با هم جمع کردیم بدانیم که آن روز مرده ایم ! دین ما مرده و فقط اسم اسلام  و شیعه بر ما باقی مانده است. چون این دو نقطه های مخالف هم هستند، غیبت با حدیث جمع نمی شود، هر کدام از اینها دیگری را از بین می برد. نماز با خیلی از کارهایی که ما در روز انجام می دهیم جمع نمی شود. اگر الان جمع شده به این دلیل است که ما دین نداریم. ایا با انجام دادن اعمال مسیحیان آیا مسیحی می شویم؟ هرگز نمی شود بلکه این یک عقیده می خواهد، باید قبول داشت تا بتوان اعمال آنان را انجام داد. نهایتا برای کنجکاوی است و تحقیق ممکن است به محفل ایشان راه پیدا کنید. به همین دلیل هم آنها اجازه نمی دهند وارد حریمشان شوید. اینها هم بر یک باور قلبی تکیه دارد. ما هم برای دین خودمان دقیقا همین گونه هستیم. هر کسی که دولا و راست شد مسلمان نیست. هر کسی از اول صبح تا آخر شب گرسنگی بکشد مسلمان نیست. مسلمان باید عقیده داشته باشد و این عقیده را از یک جایی  که سلامت باشد و مدام، پیدا کند.

ده سال پیش موبایل تازه به بازار آمده بود و بیست سال پیش اصلا موبایل وجود نداشت. سی سال پیش تلفن تازه آمده بود و چهل سال پیش اصلا نبود. صد سال پیش ارتباط و برق و .. در ایران معنا نداشت. نمی شود در بین اینها قرار گرفت باز هم با حرفهای قدیم؛ هر روز و هر لحظه اتفاقات جدید رخ می دهد . هر لحظه بدن ما تازه می شود، شاید ما متوجه نشویم، ولی پس چگونه است که سن ما بالا می رود؟ چگونه چهره کامل می شود؟ بعد از کمال کم کم افت می کند تا به پیری برسد؟ خب این سلولها مرتبا تغییر در رنگ و جنس و شکل و میزان و وزن و تحرک .. رخ می دهد. معنویات هم دقیقا همین روند را دارد. اینکه فقط شنید و رفت، این طور نیست. دین را باید زنده نگه داشت.

هنر امام حسین این بود که دین را زنده نگه داشت. فرض کنید کل بشریت یک انسان است، امام حسین فهمید که دین این یک انسان ( کل بشریت)، در حال مردن است، باید یک کاری کند. مثل عمل جراحی، دیگر مراقبت و داور و درمان افاقه نمی کند، باید جراحی شود و خونریزی رخ دهد تا جلوی مرگ را بگیرد.

حال هر کدام از ما یکی از آن انسانها هستیم. این مرگ دین ما را دربرگرفته است. به شرطی که ما جلوی این را بگیریم و اجازه ندهیم که بمیرد. امام حسین برای این شهید شد و شهادتش هیچ دلیل دیگری ندارد. اگر دین یک امر قلبی بود دیگر شهادت معنا نداشت. پیشنهادات را به حضرت دادند. کسانی که با امام حسین(ع) نیامدند، مثل ابن عباس و عبدالله بن جعفر و خیلی از کسان دیگر، اینها انسانهای متقی بودند، مفسر قرآن بودند و حتی بعضی از ایشان شبهه پیش می آمد که شاید امام باشند، نگاه نکنیم به این راحتی که الان داریم و ائمه برای ما شناخته شده هستند، آن زمان اینگونه نبوده، بسیاری ابن عباس را امام می دانستند، و جانشین پیغمبر می دیدند،

در زمان همه اهل بیت همین جور بوده است. حال اینقدر برای ما روشن شده است، اینها آدمهای بزرگ دینی و معنوی، ظاهراً بوده اند، ولی همین ها به حضرت عرضه داشتند که چرا از راه جنگ می خواهی وارد شوی؟ شما در مدینه بمان و تبلیغ و سخنرانی کن، حج را به جا بیاور و زیارت پیغمبر بروو... ( نعوذ بالله گویی امام نمی فهمد و اینان می فهمند) یا از طرف یزدیان پیام برای امام حسین آوردند که ماهیانه مبلغ هنگفتی به شما می دهیم، و یک منطقه وسیعی مثل یمن را به شما واگذار می کنیم، تا حاکم آنجا شوی، ولی حضرت فرمود که بحث این چیزها نیست، اسلام در حال موت است. حضرت خود فرمود: که از اسلام جز سلام باقی نمانده است! عربها هم شروع ارتباط و هم پایانش (خداحافظی) با سلام است. وقتی وارد حرم امام رضا می شویم می گوییم السلام و علیک یا علی بن موسی الرضا، خارج هم که می شویم همین را می گوییم.

امام حسین فرمود با اسلامی خداحافظی کردند و چیزی از آن باقی نمانده است. من خونم را می دهم که اسلام زنده شود. هر سال این اتفاق می افتد، گمان نکنیم که فقط یک بار امام حسین شهید شده است، امام حسین یک حقیقت است، اینجا فقط جسم ایشان مطرح نیست. همین که یک باره روحی دمیده می شود، عده ای مشغول میشوند و کار می کنند و هزینه می کنند، وقت می گذارند تا هیئتی برپا شود، این دمیده شدن روح است. این نشانه زنده بودن امام حسین است. حال ممکن است بعضی نیت نداشته باشند و همین طوری کاری را انجام می دهند، این فرد خودش بی اطلاع است، ولی اگر از بعد دیگر و از بالا به قضیه نگاه کنید، می بینید که امام حسین در حال فریاد زدن است. " ذلت را نپذیر" الان با نماینده مجلس معلوم می شود، اگر نتوانسیتم اینها را با هم مرتبط کنیم این دین فایده ای برای ما ندارد و دین مرده است. می شود دیگران را محکوم کرد، و ادعای درستی راه کرد، چیزی را تا دیروز حرام تلقی می کردند و امروز حلال، باید به روز باشیم و ...  این راه مسلمانی نیست . باید کمی انصاف داشت،

همه این حرفهای ما برگرفته از احادیث معصومین است. امام حسین همه این حرفها را در روز عاشورا زده است. امام حسین فرمود: که دین ندارید، قبول، من از دین خارج شده ام باز هم قبول، ولی حداقل مرد باشید و انصاف داشته باشید. قضاوت کنید که چه کسی برحق است؟ آیا کار شما شایسته است یا نه ؟ چه می خواهید کنید؟ به کجا می خواهید برسید؟

الان دقیقا ما هم همین حرفها را می شنویم، الان هم کربلاست و فرقی ندارد. الان هم امام حسین حرف می زند. شما یا حرف امام حسین را می شنوید و می پذیرید و انجام می دهید و یا ؟....

یکی جز بدترین هاست، مثل شمر و یزید و عمر بن سعد ولی بعضی ها اینقدر بد نیستند، ولی بالاخره بد هستند، غیر امام حسین هستند، حال ممکن است چند نفر را هم امام، به دلایلی عذرشان را پذیرفته باشد، ولی این همه مسلمان، میلیونها مسلمان، ولی هزار و صد نفر با امام حسین حرکت کردند. بعضی ها می گویند تا سه هزار نفر هم رسیدند. ولی در روز عاشورا به صد و پنجاه نفر نهایتا یه دویست نفر ( با زن و بچه) رسیدند. مابقی رفتند، همین فکرها را کردند و حساب و کتاب کردند دیدند، امام حسین خیلی سخت می گیرد و دین هم اینقدر سخت نیست،دل باید پاک باشد! ولی امام حسین به دل نیست، اگر قرار باشد کسی مشروب بخورد ولی نماز صبح هم بخواند این دو با هم جمع نمیشود. اگر قرار باشد با زن ها دست بدهد، نمی شود، (اینان رایج کرده بودند) اگر قرار باشد احکامی که خدا و پیغمبر دستور داده بود جمع شود، و یک سری احکام را خود وضع کنند در مورد زنان، و ارتباط زن و مرد، این نمیشود، این دیگر اسلام نیست. ولی به اسم اسلام می گویند. اسلام یک امر قلبی نیست، که اینان به امام حسین پیشنهاد دادند به یمن برو و یا کار اعتقادی انجام بده؛ دین این نیست، دین را اشتباه فهمیده اند. معنویاتشان خیلی پایین بود.

اسلام ظاهر را می سازد، بعد اعمال و افکار فرد را می سازد. بعد ظاهر و باطن فرد می شود الهی؛ اگر فقط به یک بعد توجه کند، فقط به باطن یا فقط به ظاهر توجه کنیم این برای ما فایده ای نخواهد داشت. هر دو اینها باید با هم باشد.

اینکه می گویند اسلام با حکومت کاری ندارد، حکومت برای متخصصین باشد، مگر چنین چیزی میشود؟ هر متخصصی که برای کار انتخاب شود بالاخره دارای یک دینی است، اگر هم هیچ دینی را نپذیرفته باشد که این خود بدترین دین است!

اگر یک جامعه شناس را برای کار انتخاب کنید( بیشتر دوم خردادی ها خود جامعه شناسی خوانده بودند شاگردان دکتر سروش و پیرو تفکرات هابر ماکس جامعه شناس معروف یهودی، مخالف خدا و الحادی) یک مدل غیر اسلامی را در جامعه ما پیاده کردند. نمی توان گفت انسان هیچ دینی را نداشته باشد، دین یعنی روش، هر کسی انجام امور خود را بر یک روش می گذارد، ما می گوییم بهترین روش، روش پیغمبر و جانشینان پیغمبر است، وگرنه هر کسی برای خود یک روشی دارد.

اینکه روایت داریم که راههای رسیدن به خدا به تعداد مخلوقات است، واقعا همینطور است، اما ما می خواهیم همان راهی را برویم که امیرالمومنین و امام زمان(ع) رفت، خودمان برای خود، راه درست نکنیم، راهمان در همین راستا جابگیرد، جای پای ما، جای پای حضرت باشد، چه در راه رفتن ظاهری، در لباس پوشیدن، در فکر کردن، و در هر چیز دیگری، این اسلام است، اشتباه نکنید. ما یک چیزهای واضح و مبرهنی را اصلا به آن فکر نمی کنیم. دنبال چیزهای پیچیده هستیم. دنبال این هستیم که یک دلیل عرفانی و فلسفی و پیچیده برای قیام امام حسین پیدا کنیم. 

حضرت خود فرمود: که این اصلا پیچیده نیست، شما جای حلال و حرام را عوض کرده اید، حلال و حرام را با هم جمع می کنید. شما اسلامتان مرده، با این کارهایتان اسلام را کشته اید. شما در کاخ نشسته اید،( الان هم همین است در کاخ نشسته اند) شما مخالف من حرکت می کردید، ( در فیلم های انتخاباتی دیده اید طرف در کاخ نشسته، خانه آنچنانی و میلیاردی، حال یک بنده خدایی پیدا شده، منزل نارمک، ماشین معمولی، چندین بار هم ترورکرده اند ولی ناموفق، در بین مردم راه می رود، مثل مردم لباس می پوشد، به وضع مردم رسیدگی می کند، این را می گویند بد است، این کلاس ندارد، این قیافه اش به ریاست جمهوری نمی خورد، علم ندارد، ولی آنهایی که دیروز حلال را حرام می شمارند و الان برعکس شده اند، اینان دینشان درست است و آیت الله راستکی هستند!!!  ولی خب انسان عقل دارد، این را همه دنیا فهمیده اند، گردن کلفت دنیا، بوش، چندین بار اقرار کرده این کیست!!! رسما اعلام کرده که دیپلمات های ما اشتباه کرده اند، چون نمی توانند با این کنار بیایند، وسط آمریکا هم همین صحبت ها را می کند، « اللهم عجل لولیک الفرج» آنان می گویند جمهوری اسلامی نباشد، او تازه می آید می گوید جمهوری اسلامی تازه یک مقدمه است. خیلی هم ساده صحبت کرد، کدام آیات در کدام کتاب الهی آمده که شما اینگونه به مردم و جهان حکومت کنید؟ همجنس بازی کجا رواج دینی پیدا کرده است؟ شما دین را کنار گذاشته اید، اینهمه ظلم و کشتار، ... خب این خیلی ساده است. به شخص کاری نداریم به جایگاه و این حرف  و عملکرد و فکر کار داریم که کسی در دل ظلمت و قلب آمریکا چنین حرفی را می زند. اگر همه نمایندگان مجلس اینگونه فکر می کردند وضع مردم این نبود. بسیاری از مشکلات مردم از همین ها ناشی می شود، طرف متوجه نمی شود که این شخص فقط دو میلیارد قیمت منزل شخصی اش است. یک روزی اینها را حرام می دانسته و با اتوبوس به مجلس می آمده، ولی حالا می گویند وقت ما هر ساعتی میلیون ها تومان برای مردم ارزش دارد!! چه کسی اینها را گفته؟ اگر خیلی مهم باشد رییس جمهور از شما بالاتر است و از آن مهمتر رهبر است که از همه شما بالاتر است. این حرفها را رها کنید، رهبر انقلاب، هفته ای دو یا سه شب به خانه های مردم می رود، اولویت با خانواده های شهداست. بعد اولویت با محرومین درجه یک است، یا تهران یا شهرهای اطراف، مایحتاج زندگی می خرد،( گوشت و برنج و ...) با همان پولهایی که در اختیارش است، از هر طریقی( خمس و ...) خود شخصا و نه با دستور، به در خانه مردم می برد.

امیرالمومنین که خود خلیفه بود می توانست دستور دهد یا امام باقر که خلیفه هم نبود این کار را انجام می داد، این همه خدم و حشم داشتند کاری برایشان نداشت، پول هم بود و دستور را می دادند، اینها فایده ندارد، این قلابی است و اسلام مرده است. اسلامی زنده است که رهبر انقلاب خود این کار را شخصا انجام می دهد. رییس جمهور خود شخصا در بین مردم در شهرستانها و روستاها در سرما و گرما حضور دارد، ولی امکان ترور هم هست با رعایت احتیاط، وگرنه امیرالمومنین می توانست به جنگ نرود، مگر جانشان در خطر نبود؟ آیا جنگی بوده که حضرت در آن مجروح نشده باشد؟ چه در زمان پیغمبر و چه آن چندسالی که خود حکومت کرد، میدانست که جنگ است و باید به وسط میدان آمد، امکان همه چیز هم هست، نمی شود که فرمانده در یک محافظ شیشه ای قرار بگیرد و دستور جنگی صادر کند، اگر شکست خورد که هیچ اگر پیروز شد و ادعا داشته باشد، این اسلام واقعی نیست، ) جمع این دو هم عقل سالم هم قلب سالم باید باشد.

مثلا الان کسی مقداری پول دارد نمی تواند خود کاسبی کند، به بانک می سپارد، بانک به عنوان امین مردم، این پول را در کارخانه ها سرمایه گذاری می کند، مخارج خود و کارمندان و ... را بردارد، پول این فرد را هم بدهد و کار کارخانه هم راه بیفتد، این خیلی خوب است، ولی الان و در این 16 ساله  و بعد از جنگ بانکها اینگونه کار نکرده اند. الان کلی تبلیغات می کنند و یک ماشین چند میلیونی هم جایزه می دهند، که اینها پولهای قرض الحسنه است، مردم در بانک می گذارند مثلا حدود 100 میلیارد تومان، یک سری ها کاسب هستند آنها هم مقداری پول در بانک می گذارند، یک سری ها هم پول می گذارند تا سود بگیرند، اینها همه را در یک کاسه می ریزند، از پول قرض الحسنه پول در می آورند و سود آن را به افراد دیگری می دهند، خب این همه حرام شد، و همه گرفتار حرام شدند، خب اگر شما دین هم که نداشته باشید، عقل که دارید، این چه کاری است؟ بانکها را از هم جدا کنید، هر کسی بنا به نوع کارکرد خودشان فعالیت کنند، این بانک 150 میلیارد جایزه به مردم می دهد ولی 1000 میلیارد تومان سود می برد، ولی این قرض الحسنه است، آیه صریح قرآن است، پس کجاست ؟ این اسلام مرده است.

امام حسین برای این شهید شد که به اینجا که رسیدید، وقتی به هیئت آمدید حتی سالی یک بار، مغزتان را به کار بیاندازید، که عجب، به اسم اسلام، در لباس اسلام سر آدم را می برند. هیچ هم متوجه نمی شوید، دل هم به این خوش دارید که عزاداری می کنید، با تقوی می شوید و شاید از خدا هم بالا زدید! خیلی ها به این مسیر رسیده اند. خلفای معروفی که منحرف شدند بعضی هایشان از خدا هم بالا زدند!

ولی اگر اسلام واقعی باشد، دیگر این راهش نیست، شما باید گاز خانه تان را کم کنید، یک شهر یک استان یک منطقه از سرما خواهند لرزید، این خیلی ساده است، اسلام باید در وسط زندگی باشد، در همه اعمال و رفتار حضور داشته باشد، با تذکر و هشدار دیگران هم می شود به راه رفت ولی اینها فایده ندارد، یا با این تبلیغات مختلف برای کمک به محرومان،( بهزیستی) طلب کمک کرد یا مثل جشن رمضان، که به شکلهای مختلف پول جمع می کنند تا مثلا زندانی را آزاد کنند، این هیچ فایده ای ندارد، اینها دین ندارد، برای خدا کار انجام نمی دهند، این اگر برای خدا می خواست کار انجام دهند، آن شخص اصلا زندانی نمی شد، فساد پایین می آمد، دیگری دزدی نمی کرد، دیگری زنا نمی کند، دیگران با یک تصادف طرف را می بخشید، دیگری آتش سوزی قلابی راه نمی اندازد، ولی وقتی دین ندارید و دین مرده است، اینن رسوم هم باب می شود و خیمه شب بازی راه می اندازند.

الان بیشترین صدقه دنیا را آمریکا می دهد، ( فکر نکنید آنها هیچ چیز را قبول ندارند) پولدارترین کشور است، اما مطابق کدام دین؟ دینی که مرده است، نه دینی که زنده است. دین زنده می گوید نمی شود در جامعه فساد کرد. نمی شود مشروب خورد، نمی شود زنا کرد، نمی شود همجنس با هم جنس ازدواج کند، ( ولی در آمریکا این شده قانون، بدبختی اینجاست که کشیش های ایشان هم مبتلا شده اند، چون اینها حق ازدواج ندارند، اجازه همجنس بازی به اینان داده شده است. ) این دین مرده است. اگر مسلمان و مومن هم نفهمد دینشان همینجور می شود.

در مجلس قبل همینجور بود، هر چیزی را نام اسلام از آن بر می داشتند به نام قانون جدید ارائه می کردند، خود مرجع تقلید هم درست می کند، مرجع تقلید زمان،  اجازه قتل امام حسین را صادر کرد، حکم را صادر کردند، یکی از آن مراجع کسی بود که ذکرش قطع نمی شد، وقتی خبر شهادت امام حسین را برای او آوردند، گفت: عجب! بعد شروع کرد به استغفرالله گفتن، قبل از آن ذکر سبحان الله می گفت، گفتند چرا ذکر را تغییر دادی؟ گفت این ربطی به شهادت ندارد، من یک کلمه « عجب» گفتم، از ذکر خدا غافل شدم، این شخص اصلا نمی فهمد که این دین را امام حسین آورده ، ولی این دین امام حسین را قبول ندارد خود برای خود یک دین جدا آورده است،

الان هم همین است، مرجع تقلید داریم که خلاف دین خدا فتوا می دهد. وهابیون هم هستند که مسائل عجیب و غریب به اسم اسلام دارند، مثلا وهابیون یکی از مصادیق شرک را قنوت نماز می داند، حرام می دانند، موقعی که بمب گذاری شد و به عراق حمله شد و .. همه مفتی هایشان جمع شدند و یک فتوا دادند که از این به بعد واجب است که همه در نماز قنوت بگیرند، و واجب است که بن لادن را لعن کنند و پناه ببرند به خدا از شر او و تروریستها!!!

این چه دینی است؟ از این دست بسیار است، در جمهوری اسلامی هم این نوع مراجع زیادند.

مثلا همین فیلم که تلویزیون پخش کرده تازگی ها(ساعت شنی) که هر شب پخش می شد و با فشاری که آورند هفته ای یکبار پخش می کنند، خب برای این فیلم حتما یک حکم شرعی گرفته اند، به رییس صدا و سیما گفتند بیا مناظره کنیم، که این فیلم مفیدی است برای مردم که این صحنه های زشت را نشان میدهید، ( رحم اجاره ای، زنهای خیابانی و ...) قبول نکردند، گفتند با کسی مناظره نمی کنیم، تا آخر هم ادامه می دهیم. پشت این موضوع حتما یک مرجع قلابی وجود دارد، مرجعی که یک شبه مرجع شده اند. وگرنه مراجعی که داریم را همه اساتیدحوزه  جمع شدند و اعلام کردند که 150 نفر در قم، واجد شرایط مرجعیت هستند،  ولی هشت نفر را به عنوان مرجع انتخاب کردند،( که دو نفر به رحمت خدا رفتند) این ها را اصلحترین و کاملترین معرفی کردند. کس دیگری مرجع محسوب نمی شود، اگر هم بشود برای خودش است، با دین خودش؛

 اینها بی جهت مطرح نشدند، چرا  ما این حرف را به آقای بهجت یا آقای مکارم یا فاضل نمی زنیم؟  چون ایشان هیچ وقت چنین کاری را نمی کنند، دین را نمی فروشند.

یکی از همین کسایی که فتواهایی نادرست می دهد تقریبا در سال 1372، در یکی از همین هیئت های ما، سخنرانی می کرد، این شخص در این حد بود، در کل سخنرانی آن شب می گفت( زمان ریاست جمهوری رفسنجانی) چرا دولت جمهوری اسلامی و وزرات ارشاد، پول نمی دهد که من رساله ام را چاپ کنم؟!!! حال ببینید این آدم چه احکامی را صادر می کند، که دوم خردادی ها و تفکرات ضدولایت فقیه، همه پشت این هستند.

شما الان به سایت منتظری مراجعه کنید می بینید که از احکامش بر نمی گردد، حال ممکن است انحراف سیاسی پیدا کرد، امام هم همین را گفت، در اخطار آخر و مکتوب خود به ایشان گفت،شما یک فقیه هستید، به کار فقاهتی خود ادامه بده، سیاست مدار نیستید، کار سیاسی نکن، حرفش حق بود؛ الان نگاه که می کنید می بینید که فقه اسلام را تغییر نمی دهد.

اما این فرد مورد بحث، اصلا فقیه نیست، می گوید از جمهوری اسلامی ایران که خارج می شوید، قانون کشور تمام است، زن ها می توانند که از مرز رد شدند حجابشان را بردارند!!!

آن کسی که دست داد با زنان ایتالیا، گفتند اشکالی ندارد، قوانین ایتالیا اجازه می دهد.

این اسلام مرده همه چیز دارد، قرآن، مفسر، مرجع، اخلاق و...  استاد خلاق هست که ماشین چندین میلیون تومانی سوار میشد، آیا این می شود؟ با دین اسلام؟ با کدام دینی؟ دینی که بین مردم باشید؟ امیرالمومنین خطبه هایش را در کجا می خواند؟ امام حسن چطور؟ امام صادق کجا زندگی می کرد؟ امام رضا چگونه با مردم ارتباط برقرار می کرد؟ چرا امام رضا بین ائمه خود برای غلامان خود غذا می کشید؟  و بعد از همه غذا می خورد، ( چون حضرت در کاخ بود، می خواست بفماند با اینکه من در کاخ هستم ولی اجباراً، با این حال خادم شما خادمان هم هستم، دین زنده در کاخ نمی میرد ).

هر چیزی که اینان حلال بدانند که زندگی درست نمیشود، این یک دین جدید است، اما دین اسلام زنده است، دین حسینی است، داد می زند و فریاد می کشد که اگر می خواهی بکش، دین نباید بمیرد، برتر از من مادرم و پدرم و برادرم و جدم بود، اینها در راه خدا به شهادت رسیدند من که خونم از ایشان ارزشمندتر نیست، مرا هم بکشید اما من نمی گذارم دین توسط شما کشته شود. من اجازه نمی دهم که حرام خوری را با نماز جمع کنید.

بی حجاب، با کمک به زندانیان جمع نمی شود،اگر زنی حجاب را نپذیرفته هیچ کار او مقبول خدا نیست. این کار را می تواند بکند، ولی نه برای خدا و برای اسلام، برای رضایت اهل بیت، بلکه برای دل خودش، چون احساساتی شده است.

دین حقیقی بمیرد دین قلابی جای آن را می گیرد، چون انسان بدون روش نمی تواند زندگی کند. بالاخره طرف می خواهد یک لباسی انتخاب کند، یا مدام به پای درس دین می رود، یاد می گیرد که پیغمبر خدا چه اصولی را سفارش کرده که من لباس انتخاب کنم، یا این دین را تعطیل می کند ولی اسم اسلام را برای خود نگه می دارد، در همه چیز همین است، خصوصا خانمها تبیعت زیادی از دیگران و از رسانه ها می کنند، ولی آیا اینان بر مبنای دین خدا کار می کنند؟ اگر پول نگیرند و مسائل دیگر نباشد آیا باز هم حاضر به خدمت رسانی به دیگران هستند؟

 اگر روحانی سلامت باشد برای مردم مجانی کار می کند. همان کاری که انبیا می کردند، پیغمبر فریاد می زد و سخنرانی می کرد، می نوشت و یا هر شکل دیگر، می گفت من اجری از شما نمی خواهم، اجر من باخداست. چون من تبلیغ دین خدا را می کنم، خدا هم روزی مرا می دهد و مرا تامین می کند، هر کس که اینگونه نبود دینش واقعی نیست. وگرنه اینها هم نویسندگان خوب، خطبای خوب، فیلم سازان خوب، بازیگران خوبی هستند... باید خوب باشند که اینان را به کاربگیرند ولی خب آیا دین دارند؟ ممکن است افراد قابلیتهای زیادی داشته باشند، ولی نباید تبعیت و تقلید از اینان کرد. سحره فرعون، باید توانایی داشته باشند، که بتوانند ادعا کنند، الان هم همین است، نباید اینها ما را گول بزند.

دین حقیقی کاملا مشخص است، زنده بودنش هم کاملا مشخص است، مردنش هم مشخص است. امام حسین به شهادت رسید که دین نمیرد و زنده بماند. اگر ما مثل امام حسین حرکت نمی کنیم، در خون امام حسین دخیل هستیم ما هم دستمان به خون آلوده است. حال در وادی دور هستیم، ولی ما حسینی نیستیم.

بوداییان، چند سال پیش رهبرانشان به قم آمدند، با  آیت الله مصباح دیدار داشتند، صحبت بین ادیان داشتند، بودایی گفته بود، ما علی رغم اینکه ظاهرا به دین شما نیستیم، اما اولیا و بزرگان دین شما را قبول داریم، یکی از اسناد ان این است که وقتی ما فهمیدیم که امام حسین، فریاد زد بین مسلمانان که دین را جد من و پدر من مادر من و برادر من آورده، شما دین را منحرف کرده اید و من قیام می کنم، حتی اگر کشته شود، وقتی این حرف به هندوستان رسید، ما 15000 هزار نیروی نظامی کامل، فرستادیم به سمت کوفه، برای کمک به امام حسین، نزدیکی های کربلا یا در راه، پیک رسید که امام حسین به شهادت رسیده است. این حسینی است ولی دستش نرسیده، دین هم نداشته است.

پس آدم نباید خود را گول بزند، هزار شب هم به هیئت بیاییم، ولی یک کلمه را بفهمیم، که چه هستیم؟ چه می کنیم؟ کجاییم؟ اسم اسلام را یدکی می کشیم؟  این برای همه ماست، اما اگر هیچ سوالی از خود نپرسیم، بی خیال باشیم، هر کاری دلمان بخواهد بکنیم، این راه درست نخواهد بود .

این سوال را آدم از خود بپرسد و جوابش را هم مردانه بدهد، مبنا هم بر این نیست که ما جواب منفی به این سوال بدهیم، انشالله جواب مثبت و قوی می دهیم ولی این سوال باید مطرح شود.

حضرت عبدالعظیم حسنی با این مقام، خدمت امام هادی رفت و گفت عقاید من این است، آیا درست است؟ عقاید این بود که خدا یکی است، پیغمبر آخرین است، قرآن کتاب الهی است، امیرالمومنین و پسرانشان تا شما جانشینان پیغمبر هستید، اما هادی فرمود: درست است، شما به دین ما هستید، شد حضرت عبدالعظیم حسنی، آن دو امامزاده دیگر که در جوار حرم  هستند، مقامشان  از لحاظ مذهبی بالاتر است، ولی ایشان مشهور می شود و به این درجه می رسد. چرا؟ چون این سوال را از خود می پرسد با اینکه مورد وثوق چندین ائمه بوده است، عالم، فقیه، مجاهد فی سبیل الله بوده است، به شهادت رسید، محققین اعلام کردند که این آقا به شهادت رسیده حتی زنده به گور شده است. این ارزش است و اصل، چون امام معصوم این کار را کرده، است. این را حضرت عبدالعظیم از خود پرسید که آیا من مسلمان واقعی به معنای حقیقی آن هستم؟

ما خود می فهمیم، چه می خوریم، چه می گوییم، چه می شنویم؟ کجا زندگی می کنم و....  اگر پر از کارشناسان تلویزیون، ارتباطات و اس ام اس  ووو شد، دین شما مرده است، اگر نه، خیلی مطمئن و سفت، و یک دین اجتماعی، و زنده و وسط جامعه دارید، قاعلید که انبیا به شهادت رسیدند که به دست ما این رسیده و اینهمه شهید دادیم و تا رسیده به جمهوری اسلامی که نهایتا فریاد بزند که  اسلام را می گوید، این دین زنده است. حال ممکن است در داخل آن مشکلاتی هم باشد که هست ولی اصل را بیان می کند. اگر دین شما این است که شکر خدا دین زنده است. باید این را از رییس جمهور خود و از نماینده مجلس و .. بفهمید، اکثر کسانی که رضایت دادند که کسانی که در زیارت عاشورا لعن کنیم، ما لعن نکنیم کسانی که ظلم کردند و خدا و اهل بیت هم اینان را لعن می کنند، اینها از سیاست اطلاع ندارند. که سیاست برای بنی فلان است و دین برای ماست، شما نماز شب خود را درست کنید، با تقوی باشید، تزکیه پیدا کنید، انفاق کنید.. به این چیزها چکار دارید؟ چپ و راست ندارد، این جنگ درگیری سیاسی است، چه یزید پیروز شود چه امام حسین فرقی ندارد، حقوق ما که زیاد نمی شود، ... الان هم تکرار تاریخ است. اگر ما از این چیزها سر در نمی آوریم، بدانیم که دین ما واقعی نیست. دین حقیقی همه این چیزها را با خود دارد، لازم نیست تخصصی بدانید، ولی باید فهمید که راست و دروغ کدام است، حق و باطلی هم هست،

اصلا چپ و راست چه معنایی دارد؟ 8 سال چپی ها بودند و 8 سال راستی ها، هر 16 سال آن خلاف حق بود، نه کاملا ولی اکثر آن اینطور بود این یک رویه بود، اقا خود فرمود. بعد از رحلت امام اینها 10 سال برنامه ریزی کردند و اجرا، یک طرحی بوده  دو سال به دو سال... تا رسیدند به سال 78 و خواستند و ضربه نهایی را زدند، این ده سال در دوره چه کسی بوده؟ هم راست هم چپ؛ رهبر فرمود: مسئولین هم خود فریب خوردند. اینها هماهنگ بودند و اجرا کردند، پس فقط چپ و راست نیست، رای و سیاسی بازی نیست، بلکه حق و باطل است. افراد به تنهایی برای ما ملاک نیستند، افکار و اعمال و رویه شان مهم است. خانم و آقا ندارد. در حساسترین نقطه های تاریخ اسلام که مردها کم آوردند زن ها به داد اسلام رسیدند. 

امام حسین وقتی به شهادت رسید چندین روز بدنشان بر روی زمین بود، روایت هست که گوشت بدن اهل بیت خوردنشان برای حیوانات حرام است، اما برای دیگران بوده که معصوم نبوده اند. حیوانات وحشی جمع شده بودند، دور بدن این اجساد، مردان که مرد نبودند، زنها آمدند، زنان بنی اسد که نزدیک آنجا بودند، مهرشان را بخشیدند، که شوهرانشان اجازه دهند اجساد شهدا را دفن کنند،

امام رضا در غربت بود، حضرت واقعا غریب بود در سرزمین طوس، حتی نزدیکان حضرت مقام ایشان را درک نمی کردند، فکر می کردند حضرت وارد بازی های سیاسی شده است، وقتی به شهادت رسید هم نفهمیدند، بلکه زنان فهمیدند، باز هم آنجا زنان مهرشان را بخشیدند، گفتند هر چه باشد، پسر پیغمبر خداست باید خیلی محترمانه تشییع شود.

زن ها فکر نکنند که نباید چیزی بفهمند، اینطور نیست،  زنان هم باید بفهمند، رییس جمهور، نماینده، جناح، جهانی، داخلی، اقتصاد، فرقی ندارد. اگر نفهمید گرفتار حلال و حرام خواهید شد.

امام زمان خواهد آمد به زودی، ولی اگر ما این تفکر را نداشته باشیم و اسلام ما زنده نباشد مثل، امام حسین، سر امام زمان را هم می برند. یک چیزی موهومی برای خود درست نکنیم، مثل فیلم های هالیودی، باید خودمان فکر کنیم، زن و مرد باسواد و بی سواد و کوچک و بزرگ ندارد، این ملاک حق و باطل، همین است که راه نجات ما خواهد بود. شما در حق باشد ولی بی سواد باش. بی پول باش، به اینها نیست، حال در باطل باش پولدار باش، در راه خدای باطل خود خرج کن، مگر عربستانی ها برای خدا الان کار نمی کنند؟ امسال ملعون عربستان به عنوان خادم اسلام انتخاب شد، بحرینی که به اندازه قطره ای از ایران هم نیست، ولی شیعه هستند، ملعونی به آنجا می رود و مدال آنچنانی به او هدیه می دهند، کسی که با می جنگد و با آن دشمنی داریم، وقتی به آنجا می رود اینگونه استقبال می کنند. این دین حقیقی نیست، قلابی است، مرده است.

ما هم از این قاعده خارج نیستیم همه باید بفهمیم، همین جا در دوم خرداد مگر مملکت ما تغییر نکرد؟  اینهمه بی حجاب؟ وضع مملکت اینجور نبود، این همه حرام خوری نبود، اگر رویه حاکم اینجور نبود و مردم رای های اشتباه نمی دادند، اصلا اینطور نمیشد، نباید هم اینطور شود، حرفی که آقای احمدی نژاد امروز در دنیا و در ایران می زند، کارهایی که انجام می دهد اگر 18 سال پیش انجام گرفته بود، ما الان کجا بودیم؟ دنیا را گرفته بودیم، و این مساوی بود با ظهور امام زمان، پس این به تک تک ما بر می گردد و هر کسی در جایگاه خود؛ این سوال را از خود بپرسد که آیا من مسلمان هستم یا نیستم؟ اسمی و پدر و مادری و ظاهری الحمدالله هستیم، اما حقیقتا؛

بدانیم امام حسین برای چه شهید شد؟ این دسته ها و محرم ها و عزاداری ها و .. مخالفت نکنیم، فکر کنیم . اسلام دین عقل است دینی نیست که کسی بر سر یک منبر بگوید، تمام است، الان متاسفانه اکثرا این رویه را دارند که ارجاع می دهند اعمالشان به خطیبی که نمیدانند که بوده،آیا حرف حق زده یا نه،

الان هستند اشخاص زیادی در جاهای مختلف که ادعای موعود دارند، ما باید تشخیص حق دهیم. باید این سوال را از خودمان بکنیم، اگر قرار شد نماز خوان و با تقوی شویم، باید این محک را بزنیم، بعضی ها از این محک می ترسند، اما امام زمان که تشریف بیاورند همین اتفاق می افتد، روایت داریم زیاد که حتی لحظه ظهور حضرت زن ها بدون حجاب بیرون می آیند، کدام زن؟ زنان باید فکر کنند، اگر زن اسلام حقیقی داشته باشد، در هیچ شرایطی حجابش را رها نمی کند،

ظهور امام زمان جدا کردن حق و باطل از هم است. " حاسبوا انفسکم قبل ان تحاسبوا "

آیا مسلمان هستیم یا نیستیم؟ در زمان هر کدام از ائمه هم بخواهیم در نظر بگیریم مشکلی نیست، چون بعضی ها می گویند زمان ما سخت است، زمان حضرت علی را در نظر بگیرید، حضرت رقیب سیاسی دارد، معاویه کار می کند حضرت هم کار می کند، شما پیرو کدام هستید؟ در لباس پوشیدن، در فکر کردن،در فیلم دیدن، در...

الان کدام یک از مراجع تقلید این مسئله رحم اجاره ای را جایز می دانند؟ که جایز باشد شما فیلم آن را ببینید؟ حتی اگر حرام دیگری نداشته باشد که دارد، جایز نیست دیدن آن، تمام این بازیگران زن آرایش می کنند بالاتر از آن گریم می کنند، این خود دیدن حرام است. حرام همان است نباید اجازه دهیم دین را تغییر دهند، وقتی فایده و ضرورت ندارد نباید نگاه کنید. زنها نمی توانند اکثر مسابقات ورزشی را نگاه کنند. چون عامل هزار تهییج کننده دیگر است که این را به فساد بکشاند. دلیلی ندارد هر کسی در هر سنی هر مسابقه یا برنامه ای را ببینید. اگر شما مسلمان هستید اجازه دیدن آن را ندارید. نگوییم تفریح لازم داریم یا حوصله مان سر رفته و .. از این چیزها.... در زمان یزید هم همین بود، وقتی یزید آمد نه حقوق اضافه شد و نه هیچ چیز دیگر... ابن سعد به امام حسین گفت ملک ری را می خواهند به من بدهند، امام حسین فرمود با کشتن من به گندم های آنجا هم نمی رسی، گفت: به جوی آن که می رسم! حاج منصور هم این را خیلی واضح و روشن گفت و حق و انصاف، که به ریاست جمهوری نرسید ولی به خیلی چیزهای دیگر رسید.

اینجا مقابله با امام حسین است، این اسلام واقعی نیست. مردم آن زمان هم بعد از شهادت امام حسین به هیچ کدام اینها نرسیدند. دروغ می گویند کسانی که ادعا دارند که اگر حکومت شاه ادامه می یافت یا جانشینش بیاید ایران را آباد می کند، یک کشور را نام ببرید که خلاف اسلام حرکت کند و آباد باشد؟!

اگر آمریکا را بخواهیم مثال بزنیم درصد رسمی زیر خط فقر بنا بر اعلام رسمی آنان 15 درصد است. انگلیس از هر 100 تولد 50 حرام زاده هستند. در آمریکا این تعداد 38 تا از هر 100 تولد است. 30% تصادف منجر به مرگ آنان برای این است که طرف مشروب خورده است. همجنس بازی رسمی شده است. زن با زن ازدواج می کند، مرد با مرد؛

این که زندگی سالم نمی شود. چنین چیزی در هیچ جای دنیا نبوده و نیست. در فرانسه اعتصاب می شود و همه جا را آتش می زنند، اگر آنان به آخر رفاه رسیدند پس چرا این کارها را می کنند؟ اگر قرار است کسی به جایی برسد باید حرف خدا را گوش کند آن هم کامل، اگر در ایران نان گران است حداقل حلال زاده ها بالای 95 نفر از هر 100 نفر هستند. کدام مهم است؟ فکر نکنیم که بحث حرام زادگی یا حلال زادگی یک بحث دینی است، برای خود غربی ها اثبات شده که کسی که ریشه ندارد قطعا درآینده قاتل خواهد شد. چون تحت پرورش کسی قرار نگرفته است. ژن مستقیم و محکمی از کسی نگرفته است. این شخص بدتر از جنایتکاران قبلی می شود.

آمار رسمی است که سربازانی که آمریکا و انگلیس به کشورها می فرستند، فاسدترین، افراد، اکثرا ایدزی، دارای مشکلات روانی پیچیده، حرام زاده، هستند. در جامعه خود نمی توانند اینان را کنترل کنند، به کشورهای دیگر می فرستند، فسادهای وحشتناکی در اینجاها انجام دادند، حال در این بین طرف به زیارت کربلا می رود، اینها با هم اصلا جمع نمی شود، با کدام دین جمع می شود؟ اگر می شود چرا امام زمان غایب می شود؟ راحت به زیارت جد خود می تواند برود!!!

اینها با هم جمع نمی شود این را خدا و پیغمبر گفته است. امسال عید قربان را عقب انداختند. همه حرام انجام دادند، حال حج درست هیچ، چون نیت الهی نیست، فقط می خواهند به دور یک چیزی بچرخند و چیزی بخرند و برگردند و بعد پلاکارد بزنند و حاج آقای فلان و حاج خانوم فلان! ولی قدیم می گفتند طرف همه کارهایش را انجام داده، به حدی رسیده که به حج برود، وقتی به حج می رود دیگر بنده خدا می شود، وقتی هم بر می گردد طرف از آنجا تعریف می کرد، الان ولی از چه تعریف می کنند؟ از ظواهر مادی و امکانات و تجملات آنجا، اصلا خدا در هیچ کدام اینها دیده نمی شود، این حج با آن اسلام مرده هم نزدیک است.

قبلا حتی برای نام گذاری اسامی مغازه ها تبلیغ را حرام می دانستند، مثلا سر در مغازه ای یک صلوات بزرگ نوشته شده بود در گوشه ای پایین و ریز نام مغازه درج شده بود، ولی حال برعکس شده است، در روی شیشه های مغازه ها پر از مارکهای شرکت های خارجی است، و... خدا حذف شد!!! دین که تغییر نکرده، آدمها تغییر کرده اند، تبلیغی که حرام بود الان همه ما دچارش شده ایم.

امام حسین برای این شهید شد که تغیر نکنیم، این سوال در ذهن ما ایجاد شود که مسلمان هستیم یا نه؟

امیرالمومنین همه را تضمین کرده که هر کس شیعه حساب شود، به هر نحوی، قطعا گناهاش را خدا می بخشد اما فقط باید ثابت کرد. این دلیل می شود که در جناح امام زمان هم قرار بگیریم. الان بیشتر علائم رخ داده این چند تای باقی مانده هم دست خداست، فوق طبیعی است. این سوال را فقط باید پرسید و پیغمبر خدا  ائمه را برای خود مثال بیاوریم که چه می پوشیم و چه می خوریم و ....  اگر پیغمبر خدا از موبایل استفاده می کرد این اس ام اس ها را جابجا می کرد؟ اگر امام زمان بود این فیلم ها را نگاه می کرد؟ این فیلم های هالیودی که اکثر آن تفکرات شیطانی را ترویج می دهد مثل هری پاتر، که اصلا مظهر شیطان پرستی است، تمام نمادهای این فیلم از عصا و شکل و دکور و .. همه مظهر شیطان است، آیا باز هم به عنوان یک مسلمان باید اینها را ببینیم؟ اینها کاملا روشن و ساده است و لازم به طی دوره های درسی و حوزوی نیست، اگر امام زمان این کارها را نمی کند ما هم باید تبعیت محض داشته باشیم و انجام ندهیم.  هیچ کدام از اهل بیت در زمان خود بر سر این مسائل سر خم نکردند.

روایت داریم شخصی نزد امام صادق آمد و گفت در فلان خانه مدام آلات لهب و لعو، غنا و موسیقی است، دست از این بر نمی دارد، صحبت و مدارا هم فایده ای نداشته است. امام صادق فرمود برو به او بگو اگر دست برداری از این کارهای جعفر بن محمد ضمانتش را می کند، آن مرد اعتراض دوباره کرد به همسایه و گفت دست بردار، همسایه گفت من دیگر نمی توانم عادت کرده ام، ( ما هم عادت کرده ایم متوجه نیستیم که حرام به خورد ما می دهند، در همین صدا و سیما ما هم تغذیه از صهوینست ها می کنند، گاهی می گویند 400 میلیون نفر فلان مسابقه را همزمان نگاه می کنند، اگر اینهمه یک مرگ بر آمریکا می گفتند که وضع به اینجا نمی رسید) بعد پیغام حضرت را به او می رساند.  آن مرد فکری کرد و دید یک مسلمان باید مثل امام صادق باشد و نیستم پس همه اینها را کنار می گذارم، همه چیز را کنار گذاشت و همه غلامان و کنیزان را رد کرد، چند روز بعد، راوی می گوید، درب خانه را زدند و شخصی گفت، همسایه تان شما را کار دارد، رفت دید، پشت در این مرد لخت مادر زاد ایستاده و خود را نشان نمی داد و گفت من هیچ لباسی تنم نیست، من همه چیز را دادم رفت و حرام بود، الان هیچی ندارم بپوشم، برو به حضرت بگو الوعده وفا.. خبر را به حضرت رساندند، حضرت به او پول داد و لباس داد و این شد توبه؛ مسلمان و بنده خدا؛

ما هم همین هستیم، موسیقی همیشه حرام بوده مگر در موارد خاصی، اگر راحت گوش می دهید، بدانید اسلام شما مرده است. امام حسین برای این شهید شد که این سوال را مطرح کنیم، که دوباره به اصل خود بازگردیم و ما بر می گردیم چون شیعه امیر المومنین هستیم و حضرت حتما کمک می کند.

والسلام

                             

٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭ خدا نگهدار ٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭

.::::::::ж الهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم ж::::::::.

 

جمعه ششم 10 1387
X